Abstract:
نام شهرسپ در بیشتر چاپهای تصحیحشده از شاهنامۀ فردوسی برای وزیر طهمورث پیشدادی به کار رفته است. برپایة روایت فردوسی، او پارسایی است که نماز و روزه آورد. طهمورث به ارشاد شهرسپ به چنان تهذیب نفسی رسید که توانست بر اهرمن بند نهد و او را اسب خود کند. از وزیری با چنین پایگاه و دستگاه در اوستا و متون دورۀ میانه نامی نیست. در دورۀ ایرانی نو، صورت رایج و غالب نام این شخصیت ـ بدون توجه به اینکه وزیر طهمورث انگاشته شود یا نه ـ با حفظ وصفهای پارسایی، بهصورت بوداسب و صورتهای در پیوند با آن است. به همین سبب میتوان چنین پنداشت که نام شهرسپ در شاهنامه برای او عارضی، اما وصفهای پارسایی برایش اصلی است. نگارنده در این مقاله میکوشد باتکیهبر سنجههای نقد اسطورهای و کهنالگویی، نخست به اصلیبودن وصفهای پارسایی برای این شخصیت بپردازد؛ به اینگونه که شخصیت شهرسپ شاهنامه و طهمورث، اجزایی از یک شخصیت واحد و کهنتر اساطیریاند که در مراحلی از گسیختگی شخصیت (dissociation) در دو تجسّم شاه و پارسا ظهور یافتهاند. سپس باتکیهبر وصفهای پارسایی شهرسپ و صورت غالب نام او در متون ایرانی نو و صورت این نام در زبان سنسکریت، به این نتیجه میتوان دست یافت که نام این شخصیت میباید همان بوداسب باشد که عنوان مرتبهای از پارسایی است و شهرسپ، صورتی مصحّف است.
Machine summary:
در دورۀ ایرانی نو، صورت رایج و غالب نام این شخصیت ـ بدون توجه به اینکه وزیر طهمورث انگاشته شود یا نه ـ با حفظ وصفهای پارسایی، بهصورت بوداسب و صورتهای در پیوند با آن است.
به همین سبب نگارنده در این مقاله میکوشد که نشان دهد ظهور شخصیت شهرسپ در شاهنامه، برپایة روش نقد کهنالگویی و اساطیری، مرحلهای از گسیختگی شخصیت انسان غولآسای ازلی (کیومرث) به دو شخصیت پادشاه (طهمورث) و پارسا (شهرسپ) است و از این نظر، شخصیت شهرسپ در شاهنامه، در جای خود نشسته است؛ اما نام او در دورۀ فارسی نو باتوجهبه غالببودن بوداسب و صورتهای متنوع آن در متون این دوره و نادربودن صورت شاهنامهای شهرسپ، میباید همان بوداسب باشد که مرتبۀ بیداروجودی در باورهای کهن هندوایرانی است.
بنابراین صورت شهرسپ در دستنویسهای شاهنامه نیز میباید نتیجۀ تصحیف بوداسب باشد؛ بهویژه که ضبط برخی از دستنویسهای شاهنامه نیز این گمان را تقویت میکند که فردوسی مانند صاحب مجمل التواریخ و القصص با صورت کهنتر این نام، یعنی بودیستوَه (Bodhisattva) ناآشنا نبوده است؛ حتی محتوای وصفهای فردوسی برای این شخصیت یعنی راهنمایی مردمان بهسوی بیداروجودی برپایة اصل دوستی و مهرورزی عمومی، چیزی جز ترجمۀ دقیق نام و اوصاف بودیستوَه نیست.
برپایة آنچه بیان شد، آمدن صورتی از نام «بوداسف» در منبعی مثل سنی ملوک الارض و الانبیا را نباید نسنجیده و بیهوده دانست و نیز غلبۀ همین نام در منابع دیگر ایرانی نو که شماری از آنها مقدم بر یا معاصر با فردوسی بودهاند، تردیدی باقی نمیگذارد که نام رایج برای شخصیت منظور در دورۀ فارسی نو، «بوداسب» بوده است؛ اعم از آنکه او وزیر پارسای طهمورث باشد یا پارسایی در روزگار طهمورث.