Abstract:
غالبا استعاره را به شعر و خطابه مربوط می دانند. ارسطو اولین فیلسوفی است که به مطالعه استعاره می پردازد. وی در فن شعر استعاره را تشبیه محذوف تعریف می کند و در فن خطابه، استعاره را مبتنی بر تناسبی چهار مولفه ای می داند. پس از ارسطو و تا اواخر قرن نوزدهم همه فیلسوفان به این دو تعریف ارسطو وفادار بوده اند و همه بر این استعاره محتوای شناختی ندارد وفادار بوده اند. با شروع قرن بیستم این فضا دگرگون شد. فیلسوفان تحلیلی نشان دادند که اولا تحلیل ارسطو نمی تواند تعریفی قانع کننده باشد زیرا معنای استعاره و معنای تشبیه در منتها درجه ی تفاوت هستند تا جایی که هر نوع بازگویی استعاره بر مبنای تشبیه محکوم به شکست است؛و نیز، برخلاف تصور استعاره حاوی بار شناختی فراوانی است. فیلسوفان قاره ای اعتراضشان به این است که استعاره جوهره و مبنای زبان است در حالی که تحلیل کلاسیک مبتنی بر این است که استعاره انحرافی از زبان است. زیرا چنانکه نیچه نشان می دهد کلمات، ذات اشیاء را فراچنگ نمی آورند بلکه صرفا به آن اشاره می کنند، بنابراین همه ی واژگان زبان در اصل استعاره هایی هستند که استعاره بودنشان فراموش شده است. دلیل اصلی طرد استعاره از فلسفه این گمان فیلسوفان است که زبان فلسفی باید شبیه زبان علمی و دور زینت و آرایه باشد. در این نوشته نشان داده می شود که این گمانی غیرضروری است و در واقع امکان پذیر نیست. چراکه تحمیل قواعد علمی بر فلسفه منجر به تضعیف آن می شود. همچنین، طرد استعاره از فلسفه سبب تهی کردن فلسفه از جنبه های ضروری مانند معنویت آن می شود.
Machine summary:
از نظر فوکو، فن تاویل برای زبانها و فرهنگ های هند و اروپایی همواره بر دو گمان مبتنی بوده است : اول اینکه چیزی که زبان میگوید دقیقاهمان چیزی نیست که میخواهد بگوید، بلکه معنایی عمیق تر و معنایی نهانی موجود است که این معنا با تمثیل ( Allegoria) در ارتباط است .
در حقیقت ، دیویدسن میگوید که اگر نظریه ای در مورد استعاره موجود باشد آنگاه میتوان از معنای استعاری سخن گفت ؛ ولی فرض وجود معنای استعاری به خودی خود بی وجه است .
در اینجا میشود گفت که چرا استعاره مورد اقبال مجدد قرار گرفت : از جهتی با افول دیدگاه کلاسیک ، دیگر دلیلی برای طرد استعاره از دنیای علم و فلسفه وجود ندارد؛ و از جنبه دیگر، در میان معاصران، ارزشها و جنبه های مهم و جذاب استعاره باعث شده تا نقش پررنگی داشته باشد.
کاسیرر متذکر میشود این پرسش که کدام یک از این دو نوع مقدم بر دیگری است ، پرسش به جا و در خور نیست زیرا در اینجا رابطه ی زمانی و رابطه ی «ما قبل » و «ما بعد» دخیل نیست بلکه مسئله رابطه ی منطقی است و در هر حال بین این دو رابطه ی متقابل برقرار است (همان، ١٣٤):«اما اگر قضیه به راستی این باشد که استعاره مرحله معینی از تکامل گفتار نیست ، بلکه خود شرط ضروری هر گفتار است ، پس هر کوشش در جهت فهم کارکرد آن، باید ما را بار دیگر به صورت بنیادی تصور لفظی واپس کشاند.