Abstract:
عشق از مهمترین مسایل عرفانی است که پیش از غزالی عارفان دیگر کمابیش از آن سخن گفته و به اهمیت آن اشاره کردهاند. امّا احمد غزالی اولین عارفی است که رسالهیی مفرد در عشق عرفانی نگاشته است. در این رساله غزالی از عشق به گونهیی سخن میگوید که در همان نگاه اوّل درمییابیم که با متنی مرکزگرا مواجهیم و هر آنچه بر زبان او جاری گشته به نوعی با عشق در پیوند است. بنابراین ما نیز با این طرز تلقی پس از درآمدی کوتاه از عشق به مثابة عاطفهیی که نه تنها انسان، بلکه تمام هستی را زیر نفوذ دارد و هر چه در عالم هست به گرد آن میچرخد و از آن نیرو میگیرد، سخن گفتهایم. از آن پس به معشوق که هر چه و هر که هست عاشق را به خود فرامیخواند، اشاره کردهایم و سرانجام از عاشق که عامل تحقق عشق است سخن گفته و ویژگیهای او را از دید غزالی به اختصار برشمردهایم.تمام اطلاعات این مقاله با استفاده از روش کتابخانهیی گرد آمده و این دادهها با شیوة توصیفی تحلیل شده است. مهمترین نتیجه این بررسی این است که سوانح را «روایت» و در اصل روایتی مرکزگرا مییابیم و عشق را هستة اصلی ساختاری میدانیم که تمام عنصرهای سازندة این ساختار بدان میگرایند و از آن متاثراند.
Machine summary:
غزالی، روایت، مرکزگرایی، عشق، معشوق، عاشق پیشگفتار میتوان بر آن بود که غزالی، پس از آشنایی با عرفان و پذیرفتن این معرفت برای فهم حقایق و رسیدن به کمالی که برای انسان متصور است، با مطالعة اصطلاحاتی که عرفا برای القای اندیشههای خود به مخاطبان به کار میبرند، دریافت که تقریبا تمام این نشانهها با عشق در ارتباط است و گویی اینها ستارگانی هستند که به گرد خورشید عشق میچرخند.
بنابراین به باور غزالی این متن با ذوق اگر چه امری فردی است، دریافت میشود و خود میگوید «این معنی تا کسی را ذوق نبود دشوار تواند فهم کردن» (غزالی، 1359: 17) از سوی دیگر میتوان گفت که فصلبندی کتاب دلیلی است بر وجود طرحی در ذهن غزالی که اجزای آن را به این فصلها تقسیم کرده و بدین ترتیب مخاطب را به اجزای ساختار متن راهنمایی میکند.
» (18) نکته بسیار عمیقتر کمال عشق در ان است که عاشق که در بدایت عشق به منافع خود فکر میکند و به سخن دیگر عاشق معشوق را از بهر خود خواهد (54)، به جایی میرسد که برای وصال جان میافشاند.
بدین سان است که عشق بر بنیاد پاکی استوار میگردد (82) و این قدس به عاشق و معشوق قداستی آینهگونه میبخشد تا به خود و دیگران بنگرند و ساحات ناشناختة وجود را دریابند.
در این میان غزالی آن را در پیوند با مسأله عشق و عاشق و معشوق به کار گرفته است.