Abstract:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش«نوستالژی» یا غم غربت همان حس دلتنگی شاعر یا نویسنده است، در فقدان چیزهایی از قبیل دوری از سرزمین مادری، میل حب الوطنی و... که در موقعیت کنونی برای او دور از دسترس است. تغییر و تحول اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی در برانگیختن این حس غریب غربت بسیار موثر است. عرفان تماما نوستالژی است برای نمونه میتوان به غم غربت، جدایی نی از اصل که نیستان نامیده میشود، سیر و سفر روح و نیز به تنگنای جسم و... در آثار شاعر صاحب سبک و عارفی همچون مولانا، که به این حس زیبا جلوة ویژهای داده است، اشاره نمود. یکی ازمواردی که به دنبال غم غربت و دوری درآثار سنتی ومعاصر، مخصوصا در اشعار و نوشتههای گرانقدر مولانا جلال الدین، احساس میگردد میل به تجدید وضعیت و شوق وصال و بازگشت به اصل است. در این مقاله با پژوهش در شش دفتر مثنوی معنوی مولانا، شیوهها ومیانجیهای علاقمندی، آرزو، طلب و جستجو مورد بررسی قرار گرفته است
Machine summary:
مولانا در ادامه به صورت کوتاه اما پرمعنا و مناجات¬گونه به سالک می¬آموزد که از خدا یاری جوید تا به مقامی دست یابد که حقیقت بدون قیل و قال بر او ظاهر شود: ایخدا جانرا توبنماآن مقام کهدرآنبی¬حرفمی¬رویدکلام (مولوی، 1378: 1/ 164) یکی از رازها و علل ماندگاری مولانا و آثارش آن است که هر آنچه از آن دفاع می¬کند، از فطرت انسانی سرچشمه می¬گیرد و موضوع اتحاد انسانی و یکرنگی و یکدلی بین انسان¬ها و ادیان هم از موضوعاتی است که در ذات بشری مقبول و با آن سرشته شده¬است؛ چنان¬که مولانا چرخة زندگی و انسانی را از نقطه¬ای آغاز می¬کند و پس از طی کردن مراحل تکامل به همان نقطه سیر می¬دهد، تکاملی که مرگ را بی¬رنگ می¬کند و انسان را به حقیقت هستی پیوند می¬دهد(کاکه رش،1394): از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان برزدم مردم از حیوانی و آدم شدم از چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟ حملة دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک پر و سر پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون (همان: 3/ 586- 587) شاعر در اینجا با بیان سیر کمال آدمی، هر مرحله از زندگی انسان را که با مرگ همراه است، حیاتی تازه با مراتب معنوی بالاتر برای او می¬داند.