Abstract:
نقد روانکاوانه و خوانش متون از منظر آرای روانکاوانه، یکی از رویکردهای نقد ادبی است که با بهرهگیری از دیدگاههای روانشناسانه، متون ادبی را مورد بررسی قرار میدهد و لایههای جدیدی از معنا را آشکار مینماید، ژاک لکان، روانکاو فرانسویاز نظریهپردازان مهم نقد روانکاوانه به شمار میآید، وی با بهرهگیری از نظریات فروید در روانشناسی و نظریات سوسور در حوزه زبانشناسی ساختاری، نظریه جدیدی را مطرح کرد که در ادبیات نیز کاربرد فراوانی دارد، نظریة لکان از سه ساحت خیالی، رمز و اشارت و واقع تشکیل شده است که بیشباهت با مراحل سیر و سلوک عرفانی نیست و میتوان بر اساس آن خوانشی تازه از متون عرفانی ارائه کرد،، در این پژوهش برای بررسی میزان انطباق این نظریه با متون عرفانی، قصّه «پیرچنگی» از مثنوی معنوی مولانا مورد خوانش قرار گرفتهاست و مشخص گردید که مراحل سیر و سلوک پیر را میتوان با سه مرحله نظریه لکان منطبق نمود، آنچه در این حکایت مهم است نقش خلیفه در پیشبرد حکایت است، وی همچون روانکاوی ظاهر میشود که فرد را در طول مراحل گوناگون همراهی میکند و به او کمک مینماید تا با عبور از ساحت رمز و اشارت، با خود واقعیاش مواجه شود.
Machine summary:
(همان، 1377: 85) پیشتر گفتیم که «کویر» و «میلهها» و «اسیری در پشت آن»، جامعة مدرن امروز است که انسان تنها و گمگشته است، قیصر رهایی از وضعیت فعلی بشر را در «کودکی» یافته است، تفسیر «کــودکی» در ایننوع ایدهها، دوگونه است: الف، غم غربت به دوران کودکی روح انسان است که هم صاحب هویت بود و دارای اختیار و ارتباط بود، اینگونه، با «درد» و رسیدن به آن پیوند و همگونی دارد، یعنی انسان برای بازیابی هویت و «درد» خود، باید به کودکی خود برگردد، همانمفهومی است که در ابتدای مقال گفتیم که «کودک»، فضایی در بطن «درد» دارد، ب، کودک، نمادی از مادر مثالی است، شاعر کودکی خود را بهتریندوران میداند، او دوست دارد به دوران پاک گذشته برگردد، قیصر، امیدی به برگشت و رجعت انسان به کودکی دارد: میتوان یکبار دیگر بازهم/ بالهای کودکی را باز کرد/ چشمها را بست و با بال خیال/ تا تماشای خدا پرواز کرد، (همان، 1386: 60) میرچا الیاده در کتاب «اسطوره و واقعیت» نشان میدهد که یکی از رایجترینبنمایهها در اساطیر، فناناپذیری رجعت به مبدأ آفرینش یا بطن و نمادین حیات است، (رک، گورین: راهنمای رویکردهای نقد ادبی 191)؛ اینکه امینپور دوست دارد به دوران پاک گذشته برگردد، ریشه در همینمسئله دارد، نوستالژی، از نظر آسیبشناسی روانی (psychopathology)، رؤیایی است که از دوران گذشتة پرافتخار و مالامال از اقتدار و شکوه منشأ میگیرد و امکان برگشت به آن وجود ندارد،(رک، شاملو، 1375: 11) غم غربت، نوستالژی و بازگشت به گذشته، دوران کودکی، حتی جنینی و مسایلی از ایندست، به حوزة کیهانشناختی نیز ارتباط مییابد، بهصورت بسیارفشرده باید گفت «هراس»، شیوة دفاعی انسان است، در تمام ملل باستانی، مانند ایران، هند، مصر، رم، یونان، بومیان امریکا، استرالیا و دیگران، رجعت به گذشته، بازگشت به دورانی است که «کیهانخدیو» در آنجا ساکن بود و به پیروی از او، مردم در پی برگشت و احیای «عصر زرین» هستند، فلسفة تاریخ امروز، گرایشی کاملا نوین و جدید است «به یکمعنی موضع فکری کمابیش همة متفکرانی است که انسان را موجودی تاریخی تعریف میکنند، هنوز نتوانسته است که سرتاسر قلمرو اندیشة بشر و جهان معاصر را یکسره فتح کند، گرایشهایی وجود دارد که درصدد آنند که به اسطورة عالم و حتی بازگشت جاودانه از نو بها دهند، اینگرایشها نهتنها مکتب اصالت تاریخ؛ بلکه درواقع خود تاریخ را نیز نادیده میگیرند، باید اینموضعگیریها را تنها بهصورت مــقاومتی در برابر تاریخ نه؛ بلکه بهصورت عصیان در برابر زمان تاریخی بنگریم، بهصورت تلاشی که میخواهد زمان تاریخی را که آکنده از تجارب بشری است، برگردانده دوباره به زمان پیوند دهد که جنبة گیهانی و دوری دارد و بیکران است، انسان راندهشده از جهان نمونههای ازلی و تکرار افعال مثالی، جز از طریق توسل به خدا نمیتواند از خود دربرابر هراس ناشی از تاریخ دفاع کند، درواقع تنها از طریق اعتقاد به خدا و مسلمانگاشتن وجود اوست که انسان میتواند از یکسو به آزادی دست یابد و از سوی دیگر، میتواند اطمینان حاصل کند که فجایع تاریخی از حکمتی برین و معنایی متعالی برخوردارند، معنایی که ارزش آن رفیعتر از تاریخ است حتی اگر آگاهی از آن در وضعیت کنونی