Abstract:
در تاریخ فلسفه، مسئله استقرا نقش مهمی در پیدایش نسبیگرایی داشته است. برای این مسئله دو تقریر متفاوت از هیوم و گودمن وجود دارد که اغلب به طور جداگانه مورد بحث قرار گرفتهاند. این نوشتار مبانی و نتایج این دو تقریر را مورد مقایسه قرار میدهد. هیوم در مسئله کلاسیک استقرا به ذهن و قوانین حاکم بر آن توجه دارد و عادت ذهنی را علت اعتماد به قوانین علمی میداند. اما گودمن در طرح مسئله جدید استقرا بیشتر به زبان و قواعد آن توجه دارد و از رسوخ در زبان به عنوان علت باور به قوانین کلی علمی یاد میکند. با این حال نامگرایی مبنای مشترک این دو فیلسوف است و نتیجه مشترک این دو دیدگاه نیز نوعی نسبیگرایی افراطی است که تا حوزة وجودشناسی امتداد دارد. این نوشتار مطالعهای تطبیقی است که با نگاهی انتقادی نسبت نامگرایی با نسبیگرایی را بررسی میکند.
Machine summary:
یعنی آیا با مشاهدۀ نمونه هایی محدود، مـی تـوان حکمی کلی صادر کرد؟ آیا برای این فرض که آینده شبیه گذشته است و اشیاء در آینـده نیـز رفتـاری ماننـد رفتار کنونی خود خواهند داشت ، دلیلی قانع کننده یافت می شود؟ آیا می توان یکنـواختی طبیعـت را اثبـات کرد؟ بر چه اساسی می توان حکم یک مصداق را که در محدودۀ زمانی و مکانی خاصی مشاهده شده است به همۀ زمانها و مکانها (نامحدود) تعمیم داد؟ طرفداران روش استقرا در پاسخ به این دست از پرسش ها اغلب به تعدد مشـاهدهها اشـاره مـیکننـد و استدلال میکنند که اگر در شرایط مختلفی آزمونهایی دقیق انجام گیرد، قانون علمی اثبات یـا دسـت کـم تأیید خواهد شد.
او بر اساس مبانی تجربی خود بر این بـاور بود که مشاهدۀ تجربی تنها راه برای شناخت جهان خارج است و لذا این پرسـش را طـرح کـرد کـه آیـا بـا مشاهدۀ گذشته میتوان به پیش بینی آینده پرداخت ؟ هیوم که بحث از استقرا را در ضـمن تحلیـل دو مفهـوم علیت و نیرو طرح میکند، پس از آنکه نشان میدهـد کـه نیـروی موجـود در علـت قابـل تجربـه نیسـت ، استدلال میکند که حتی اگر وجود چنین نیرویی در علت ها قابل تجربه نیز باشد، این تجربه قابل تعمیم به نمونه های آینده نیست .