Abstract:
این نوشتار که درصدد پاسخگویی به پرسش چگونگی تأثیر سکولاریسم بر ساحت اجتماعی بشر است، با اذعان به تأثیر سکولاریسم بهمثابه یک تفکر بر ابعاد و ساحات مختلف حیات بشر، چگونگی و میزان تأثیرگذاری آن بر ساحت اجتماعی را به روش توصیف و تحلیل، مطمح نظر قرار داده است. ساحت اجتماعی مشتمل بر عناصر و زمینههای مختلفی از جمله ساختار و نهادهای اجتماعی، اخلاق و ارزشهای اجتماعی، قوانین و قواعد اجتماعی، رفتارها و روابط اجتماعی، برنامهریزی و مدیریت اجتماعی و جنبشها، گروهها و آیینهای جدید میباشد که نوع تأثیرگذاری سکولاریسم بر هریک از آنها متفاوت بوده و با توجه به غرض اصلی این تفکر که بیاثرساختن و در نهایت زدودن دین از عرصه حیات اجتماعی بشر است، مشخص شد که با فقدان آموزههای دینی، این عرصه در چنبره تفکر عرفیگرایی به تنگنا افتاده و بهتدریج زمینههای نفوذ و جریان دین در حیات فردی و اجتماعی بشر سد از بین میرود.
This paper seeks to respond to the question of how secularism affects the social realm of the human. Acknowledging the influence of secularism as a thesis on different aspects and realms of the human life, it, by a descriptive-analytic method, concentrates on the quality and amount of secularism influence on the social realm. The social realm embraces a wide variety of elements and contexts, including: social structure and institutions, ethics and social values, social rules and regulations, social behaviors and relations, social planning and administration, social movements and groups and new religions. The kind of secularism's effect on each of them is different. With respect to the main purpose of this thesis, which is neutralizing and, at the end, removing religion from the social realm of the human, it appears that with the lack of religious teaching, this domain will be in trouble in the dominance of secular thought and gradually the contexts of religion's influence and currency in life of the human will be ruined.
Machine summary:
پرسش قابلطرح در اینجا این است که هرچند دین برای هدایت انسانها و گسیلدادن آنها به زندگی مطلوب فرستاده شده است و بدون شکلگیری و بقای اولیه حیات اجتماعی، وجود و انزال دین نیز میسور نبوده است، اما آیا دین را باید بهعنوان یک نهاد در کنار دیگر نهادهای اجتماعی تلقی کرد که دارای وظیفهای خاص است، یا اینکه دین ماهیتی فرانهادی دارد و نهادهای جامعه باید در انجام مسئولیتهای خود به اصول و ضوابط آن پایبند باشند؟ پاسخ آن است که دین، زمانی بهعنوان برنامه جامع برای حیات و سعادت جامعه دارای نقش است که فراتر از نقشها، ساختارها و نهادها مورد توجه قرار گیرد تا بهعنوان روح حاکم بر بنیاد نقشها، ساختارها و نهادهای اجتماعی شناخته شده و آنها را در تحقق اهداف جامعه مدد رساند.
سؤال اصلی در این است که آیا انسانها برای سیاستگذاری و برنامهریزی امور حیات اجتماعی خود میبایست از قوانین و فرامین الهی تبعیت کنند یا آنکه الزامی در این باره ندارند و آنچه از مجرای عقل بشری عبور کند، آنها را کفایت میکند؟ با تأسف، در جوامع امروزی سعی میشود تا هرگونه ردپایی از دین در ساخت و اداره جامعه کنار زده شود و نهتنها وجود دین و آموزههای دینی را برای ساخت و اداره جامعه ضروری نمیدانند، بلکه از آن بهعنوان عاملی که مانع از بهبود و توسعه جامعه بشری است، یاد میشود و از هر تلاشی برای کنارگذاشتن آن از مسیر اداره و مدیریت جامعه، به قصد یا بدون قصد، فروگذار نیست.