Abstract:
این مقاله در صدد است به این سوال پاسخ دهد که اگر آموزش عالی بخواهد در انجام وظیفه خود در زمینه سازی برای تحقق جامعه یادگیری در ایران، فرصتهای یادگیری عالی را گسترش دهد و برای ارتقای کیفی آنها برنامه درسی با رویکرد یادگیری مادام العمر طراحی کند، با چه چالشهایی روبروست؟ برای پاسخ به آن در این تحقیق کمی- کیفی با روش توصیفص – پیمایشی دیدگاههای 24 نفر از صاحبنظران مشغول به کار در موسسات تحقیقاتی وابسته به دانشگاه و مدیران دانشگاه های دولتی، از طریق مصاحبه و دیدگاه 153 نفر از اعضای هیات علمی این دانشگاهها از طریق پرسشنامه محقق ساخته بررسی شده است. یافتههای پژوهش حاکی است آموزش عالی با چالشهای عدم شناسایی نیازهای واقعی دانشجو و جامعه وبازنگری برنامه درسی متناسب با تحول در این نیازها، پیش بینی نکردن امکان انعطاف در برنامه درسی، عدم پذیرش تغییر در فلسفه و مفاهیم زیربنایی آموزش در آموزش عالی ، عدم بهرهگیری از متخصصان حوزه برنامه درسی برای تدوین برنامهها، استفاده نکردن از برنامه درسی دانشگاههای معتبر جهان متناسب با شرایط و نیازهای کشور، تمایل به تمرکزگرایی در تدوین برنامههای درسی، وجود برخی مشکلات در کمیتههای برنامهریزی درسی درون وزارتخانه و دانشگاهها و عدم وجود ارتباط درونی میان برنامه درسی آموزش عالی و مقاطع قبل از آن روبروست. میان دیدگاههای اعضای هیات علمی درباره این چالشها بر حسب متغیر های جنس، تحصیلات، مرتبه علمی، نوع دانشگاه و سابقه تدریس و مدیریت تفاوتی وجود ندارد. . آنان در مورد وجود چالشهای مذکور اتفاق نظر دارند.
Machine summary:
٩٦) estimated via Cronbach's alphaمتناسب با تحول در اين نيازها، پيش بيني نکردن امکان انعطاف در indicated that the university faces with followingchallenges: The non-substitution of learning instead of برنامه درسي ، عدم پذيرش تغيير در فلسفه و مفاهيم زيربنايي education; Incomplete identification of real needs ofthe students and society and non-revision the آموزش در آموزش عالي ، عدم بهره گيري از متخصصان حوزه برنامه curriculum to suit the changing needs; Poorدرسي براي تدوين برنامه ها، استفاده نکردن از برنامه درسي communication between levels of higher educationcurriculum and the previous degrees; Centralization in دانشگاه هاي معتبر جهان متناسب با شرايط و نيازهاي کشور، تمايل curriculum planning; Lack of flexibility inبه تمرکزگرايي در تدوين برنامه هاي درسي ، وجود برخي مشکلات curriculum; Inadequate use of curriculum experts anddisregarding role of faculty and student to develop the در کميته هاي برنامه ريزي درسي درون وزارتخانه و دانشگاه ها و curricula.
بعضي از محققان از جمله لانگ ورث (٢٠٠٤، ص ٣٧)، کندي و همکاران (١٩٩٤، ص٨٤)، واگنر (١٣٨١، ص٢٤٤) و بانک جهاني (١٣٨٧، ص١٣) اين الزامها را از منظر برنامه ريزي درسي با رويکرد يادگيري مادام العمر بررسي کرده و دريافته اند، اگر چه نظام هاي آموزش عالي اين الزامها را در مقياس وسيع پذيرفته اند اما درعمل ، اغلب تلاش کمي براي اجراي آنها وجود دارد .