Abstract:
انسانها در درون، از هدایت عقل و در عالم بیرون، از راهنماییهای پیامبران برخوردارند، اما بسیاری از آنها، عقل را از منزلت خود تنزل داده، هوای نفس را جانشین آن نمودهاند. این جایگزینی، که به منزله «اله» قرار دادن هوای نفس و تبعیت از آن است، سبب شد تا هواپرستان، دعوت پیامبران را اجابت نکرده، متکبرانه به تکذیب و قتل آنان مبادرت بورزند. پژوهش حاضر با بهرهگیری از آیات قرآن، و یکی دانستن اهداف امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف با اهداف پیامبران، بر این باور است که برخی از منتظران حضرت مهدی؟عج؟ نیز به دلیل تبعیت از خواستههای نفسانی، عقل خود را اسیر نموده، چالشهایی که هواپرستان در برابر پیامبران عصر خود به وجود آوردهاند، در برابر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیز ایجاد میکنند. آنان در ادعای خود، مبنی بر انتظار و اجابت دعوت حضرت حجت عجّل الله تعالی فرجه الشریف صادق نبوده، با تکذیب حضرتش، درصدد شهادت او هستند. مهمترین راه برون رفت آنان از این چالشها، نجات عقل از اسارت هوای نفس است تا متواضعانه دعوت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را تصدیق و اجابت نموده، برای تحقق اهداف آن حضرت، حاضر به بذل مال و جان شوند.
Machine summary:
در انسانهای معمولی، قوای حیوانی و هوای نفس همواره با عقل، نزاع داشته، با طغیان و کودتاه، درصدد غلبه بر عقل هستند؛ در این مبارزه، اگر پیروز میدان، قوه عاقله باشد و بتواند سایر قوا را تسلیم ریاست و امامت خود نموده، آنها را به خدمت بگیرد، انسان به تکامل میرسد؛ چون عقل در بخشی از مسائل دینی، خود، راهنمای انسان است و در بخشهای دیگر دین، با کمک شرع، راه هدایت و سعادت را میپیماید؛ اما اگر قوای حیوانی و نفسانی، بر عقل غلبه پیدا کنند، اولا عقل را اسیر و زنده به گور نموده، رهبری انسان را به عهده میگیرند؛ ثانیا نه تنها به بدی و نافرمانی خداوند امر میکنند، بلکه نسبت به نافرمانی و معصیت خداوند حریص بوده: «و بمعاصیک مولعة» (قمی، 1379: مناجات الشاکین)، انسان را به سوی گناه شتاب میدهند: «و الی الخطیئة مبادرة» (همان)؛ ثالثا سبب کری و کوری باطنی انسان میگردند: «إنک إن أطعت هواک أصمک و أعماک» (نوری، 1408: ج12، 114).
<H4>تواضع و تصدیق نسبت به امام زمان؟عج؟</H4> تکبر که نوعی طغیان است، برای کسانی بوجود میآید که با اله قرار دادن هوای نفس، از یک سو، خود را غنی و بینیاز دانسته، از الوهیت خدا و ولایت رهبران الهی خود را جدا میسازند: (کلا إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی( (علق: 6 و 7) و از سوی دیگر، به علم اندک خود خرسند بوده، معتقدند پیامبران رهآورد تازهای برای بشریت نداشتهاند، تا به تصدیق دعوت آنان نیاز باشد: (فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم) (غافر: 83)؛ اما با غلبه بر هوای نفس، انسان مییابد حدوث و بقای او از سوی خداوند است و او هیچ استقلال وجودی از خود نداشته، عین وابستگی و فقر محض میباشد.