Abstract:
این نوشته در صدد پیریزی یک دستگاه سنجش به عنوان میزان و منطق مادی عرفان نظری است؛ چراکه عرفان نظری یک نظام سازمند از گزارههای شهودی- وجودی است که به دلیل وجود امکان خطا در هنگام تبدیل شهود به تعبیر همواره نیاز ضروری به سنجش دارند و این مسئله نیاز به دستگاه سنجش را ضروری مینماید؛ ولی ساختار این دستگاه چیست؟ این دستگاه از دو میزان تشکیل شده است: یکی میزان دینی و دیگری میزان عقلی. هر یک از این دو میزان دو گونه معیار در خود دارند: معیارهای پایه و معیارهای غیرپایه. معیارهای پایه معیارهای ضروری، واقعی و قطعیاند که به نحو مطلق صدق محض هستند. معیارهای غیرپایه معیارهای محدود، تدریجیالحصول و نظری هستند که به نحو مشروط صادق میباشند. میزان دینی نظاموارهای از گزارههای وجودی موجود در کتاب و سنت است که با هر یک از گزارههایش معیار سنجش گزارههای عرفانی میباشد. آن گزارهها دو گونه دلالت دارد: یکی دلالت تحققی و دیگری دلالت قطعی که در صورت اول آن گزاره معیار پایه و در صورت دوم آن گزاره معیار غیرپایه هستند. به معیارهای پایه احتجاجات و به معیارهای غیرپایه تنجیزات گویند. احتجاجات ادلهای هستند که مدلول و مؤدای خود را در عقل به گونهای تثبیت میکنند که عقل با تمامی مبانیاش این مؤدی را با قطع بالمعنی الاخص به نحو نامشروطی تصدیق میکند. تنجیزات ادلهای هستند که مدلول و مؤدای خود را به گونهای در عقل تثبیت میکند که عقل به آن قطع بالمعنی الاعم مییابد؛ لذا مجاز به تخلف از آن نیست و در صورت تخلف از آن معذور نیست، بیآنکه بتواند بر اساس اصول خود آن مؤدی را به نحو نامشروط تصدیق کند. میزان عقلی صرفاً دانش کلی نظری است؛ با اصول عقلی محض و به روش استدلالی محض درباره پرسمان عقلی محض میاندیشد؛ دستگاهی که به صورت منطق و فلسفه تحصل پیدا کرده است. این میزان عقلی دستگاهی از گزارههای عقلی محض است که همه گزارههای کلی و جزئی را در بر میگیرد. این گزارهها بر پایه تقسیم عقل به عقل عام و عقل خاص به گزارههای عام عقلی محض و گزارههای خاص عقلی محض تقسیم میشوند. در این میزان ضروریات به عنوان معیارهای پایه، اصول عام و همگانی، پیشاتجربی و پیشااستدلالی و ضروریالصدق هستند و نظریات به عنوان معیارهای غیرپایه اصول غیرهمگانی، استدلالی.
Machine summary:
ادله شرعی برای آنکه برای عقل عملی الزامآور و اعتمادساز و برای عقل نظری قطعآور باشند، باید جایگاه کشفی داشته باشند؛ زیرا هدف از اقامه دلیل کشف واقع است و اگر خاصیت کشف از واقع به کل از ادله سلب شود، سفسطه حاکم گشته، آگاهی از واقع به کل منتفی شده و یأس از وصول به واقع پدید میآید؛ اما پذیرش این خاصیت به معنای پذیرش کاشفیت تام و مطلق برای همه ادله و حکایت آنها از واقعیات نیست؛ زیرا احتجاجات به دلیل ضرورت صدق و قطعیت بالمعنی الاخص فقط این¬گونه هستند؛ لیکن تنجیزات نه؛ چراکه امکان وجود خطا و کشف خلاف در دلیل تنجیزی وجود دارد که البته با کاشفیت آن از واقع منافات ندارد؛ زیرا اگرچه تنجیزات با خاصیت امکان خطا توان کاشفیت تام از واقع را ندارند، میتوانند از واقعیت محافظت کنند؛ چراکه ادله منجزه اگرچه کاشف تام از واقع نیستند و امکان وجود خطا از آن سلب نمیشود، عقل همگانی در دوران امر بین محافظت با ملاک از واقعی که اهمالناپذیر است و آثار فراوانی بر آن مترتب است و باید آن را رعایت کرد و بین الغا و اهمال بیدلیل واقعیت، به محافظت از واقع حکم میدهد که این محافظت ملاک اصلی تنجیز در تنجیزات است؛ افزون بر آنکه تعهد به تنجیزات موجب خروج از بنبست سفسطه به لحاظ معرفتشناختی و از دره یأس به لحاظ روانشناختی شده که این خود یک طریقی برای کشف فی الجمله واقع است؛ زیرا درست است که احتمال وجود حیث خطا در مدلولات و مؤدیاتشان میرود، ولی یا در طی اجتهاد مضاف که به تراکم ادله مؤید و مدارک معاضد میانجامد، این احتمال به حداقل ممکن میرسد و در یک حرکت صعودی بهتدریج به واقعیت و حقیقت نزدیک میشود و پیشرفتهای بسیاری را به بار میآورد یا نه، به دلایلی مانند تغییر در مبانی یا تحصیل معارف جدید که دست آورد فهمی متفاوت از کتاب و سنت میباشند، از حیث خطای ادله آگاهی عقلی یافته و به نقد آن ادله دست زده و دوباره به بررسی اجتهادی منابع اقدام ورزیده و به مدلولاتی خلاف مدلولات پیشین میرسد که کمترین رهاورد کشف خطا و خلاف، اولا میتواند کشف حیثی از حیثیات واقع باشد، ثانیا میتواند فتح بابی برای اکتشافات جدید باشد؛ چنان که پیشرفت تمامی اکتشافات بشری بر این منطق استوار بوده و هست.