Abstract:
عرفان به عنوان معرفت، حاصل تجربهای باطنی است که در سنت اسلامی معمولاً از آن به «کشف» و «شهود» و در سنت غربی جدید معمولاً از آن به «تجربۀ عرفانی» تعبیر میکنند. در فلسفۀ دین معاصر از «تجربۀ دینی» نیز بسیار سخن میگویند که نزدیک به تجربۀ عرفانی است. مباحثی هم که در این دو زمینه مطرح میشود، مشابه است و در مواردی همپوشانی دارد. گاهی تجربۀ دینی را امری عام و تجربۀ عرفانی را قسمی از آن در نظر میگیرند که در این صورت نسبت آنها عام و خاص است. گاهی آنها را دو نوع تجربۀ متفاوت تلقی میکنند. در این تلقی تجربۀ عرفانی شهود مستقیم وحدت هستی است؛ اما تجربۀ دینی، تجربۀ امر مقدس بدون عنصر یگانگی هستی است. آنچه در این تلقیها مشترک است، این است که تجربۀ عرفانی نوع برتر تجربۀ باطنی و معنوی است. برای شناخت چیستی و حقیقت تجربۀ عرفانی نخست به مهمترین ویژگیهایش آنگونه که برخی از پژوهشگران غربی طرح کردهاند، خواهیم پرداخت؛ سپس نکاتی را در باب چیستی تجربۀ عرفانی خاصه شهود و اقسام آن در عرفان اسلامی طرح میکنیم.
Machine summary:
دریافتها و احوالی که استیس آنها را از نظر عرفانی کماهمیت میشمرد نیز، در سنتهای عرفانی اهمیت شایانی دارند؛ چنانکه خواهیم گفت، کشف صوری (اعم از سمعی و بصری و احساسات دیگر حواس) قسمی از کشف عرفانی است؛ همچنین است حالاتی که بر سالک وارد میشود، مثل وجد و قبض و بسط و همینطور مقامات که سالک به آن میرسد، مانند توکل و رضا در متن سلوک و تجربۀ عرفانی قرار دارند و بهندرت میتوان عارف اصیلی را یافت که از این احوال برخوردار نباشد.
آنها ترجیح میدهند به جای مفهوم «خدا» از مفاهیمی همچون «وحدت بیتمایز»، «مطلق»، «روح جهانی»، یا اساسا از «آگاهی محض بدون متعلق» سخن بگویند؛ اما اولا این مفاهیم مبهم معنای محصلی ندارند، ثانیا چنین تفسیرهایی با تصریحات خود عارفان ناسازگار است، ثالثا هنگامی که این عرفانپژوهان از ویژگیهای متعلق تجربه از قول عارفان سخن میگویند، ویژگیهایی را بیان میکنند که دقیقا و تنها بر خدا منطبق است؛ بهطوریکه استیس به رغم تمایل اولیهاش مجبور میشود به این امر اذعان کند که میتوان به جای مفاهیم یادشده از مفهوم «خدا» در این موارد استفاده کرد.
شاهد این مدعا این است که تجربههای عرفانی در هر سنت مطابق با آموزهها و اعتقادات آن سنت است؛ بنابراین تجربهگر در هیچ تجربهای به واقع آنگونه که هست راه ندارد؛ بلکه واقع را از دریچۀ چارچوب ذهنی پیشین خود مینگرد؛ ازاینرو هیچ تجربۀ خالصی وجود ندارد (Katz, 1987, p.
چنین تجربهای کاملا شخصی و شرکتناپذیر است و به همین دلیل عین آن تجربه قابل انتقال به غیر نیست؛ هرچند بیان تعبیر حصولی آن برای دیگران ممکن است؛ بنابراین خود تجربه به بیان در نمی¬آید؛ اما میتوان تعبیر و تفسیری از آن را در قالب الفاظ ارائه نمود؛ گرچه بسیاری از عرفا این تعابیر را نارسا میدانند.