Abstract:
<em>اساس مقاله پیش رو درباره این سؤال است که ویژگیهای زبان عرفان در قرن هفتم و هشتم شمسی یعنی در زمان حکومت ایلخانان چیست؟ لذا با تأسی به تئوریهای زبانشناختی ویتگنشتاین و تئوری قدرت/ دانش فوکو میکوشد ویژگیهای زبان عرفان در این عصر را توضیح دهد. از نگاه مقاله پیش رو زبان عرفان از تجربیات درونی انسان ناشی میشود و مربوط به حواس ظاهر نیست؛ ولی آثار عرفا به زبان متداول بشری بیان شده است. کوشش مقاله حاضر این است که با بررسی مهمترین شاخصههای اصلی زبان عرفان چون عقلگریزی، عادتستیزی و تعدی به تابوها و رازآمیزبودگی، رابطه هر یک از این ویژگیهای زبانی را با قدرتهای سیاسی مستقر توضیح دهد. </em>
Machine summary:
معلوم نیست این اندیشه رواقیون به عرفای قرن هفتم رسیده باشد، نگارنده مقاله هم چنین اعتقادی ندارد؛ ولی میتوان قایل بود هر دو منظومه نظری از شرایط سیاسی-اجتماعی کموبیش یکسانی برخوردارند؛ واقعیتی که به نزدیکی زبان آنها به هم منجر شده است.
گویا افشای اسرار قبل از اینکه باعث رنجش عوام و اهل ظاهر شود، رگ غیرت خداوند را به جوش میآورد؛ البته وی بیاشتیاق به بیان کلیشهها نیست: بدان که بعضی از مبتدیان و ضعیفان باشند که چون آغاز آن شود که سخن فهم کنند، نگاه نتوانند داشت و بیاختیار ایشان از ایشان سخنها در وجود آید و باین سبب که از عوام بایشان ملامت و زحمت بسیار رسد، پس تدبیر ایشان آن است که زبان نگاه دارند و یا بدیوانگی خویش را مشهور سازند تا هرچه بگویند عوام از شنیدن آن زیان نکنند و ایشان از زحمت عوام ایمن باشد.
عصر حکومت ایلخانان عصر آزادی عارفان است و هیچ محدودیت اجتماعی در بیان اسرار و کشفیات و شطحیات ندارند؛ لذا بیدلیل نیست در این عصر زبان عرفان به کمال خود میرسد.
در آثار قرن هفتم جملاتی از امثال شمس تبریزی و مولانا ثبت شده است که اگر پیش از این و در عصر حلاج و بایزید اتفاق میافتاد، یقینا سرنوشتی بهتر از حلاج نداشتند؛ برای مثال جملات ذیل را ملاحظه کنید.
در طول تاریخ تصوف، هزاران مورد از این عادتستیزیها را میتوان مشاهده کرد که زبان نقد اهل ظاهر را بر آنها دلیر کرده است؛ البته نمیتوان این عادتستیزی صوفیانه را لزوما از سر تعلق به حقیقت دانست؛ چه بسا بسیاری از چنین کنشهایی سنخیتی با حقیقت نداشه باشد و از سر لاابالیگری باشد؛ با این حال نمیتوان کتمان کرد عادتستیزی مؤید سوژگی عارفان در عبور از مرزهای متعارف اندیشهای است.