Abstract:
از زمان انتشار رمان سووشون، رمان نویسان معاصر زن ایرانی، با خلق قهرمانان زن و حتی گاه یک ضد قهرمان، بحران های سنتی رمان ادبی ایران را به چالش کشیدند. دو نویسنده مورد بحث؛ بحران های اجتماعی و هویتی زنان را در قالب های روایی منحصربه فرد شان، به خوبی بازنمایی کرده اند؛ و در عین حال فرایند گذار جامعه از صورتی سنتی به صورتی مدرن را به تصویر کشیده اند. در این مقاله برآنیم تا بر اساس نظریه ی جامعه شناسی ادبیات لوسین گلدمن به تحلیل رابطه ی اثر هنری، خالق اثر و همچنین جامعه ای که خالق در آن زندگی می کند، پرداخته؛ و در صورت امکان به شکلی تطبیقی، این جنبه ها را با یکدیگر مقایسه کنیم. در این خصوص با محور قرار دادن رابطه فرد و اجتماع، بحران ها و تضادهای اجتماعی و هنجارهای مسلط بر جامعه ایرانی، به تحلیلی جامعه شناسانه از مفاهیم اجتماعی عنوان شده خواهیم پرداخت. رمان جزیره سرگردانی توانسته است نقطه نظرهای مختلفی از زندگی اجتماعی زنان در ایران، و همچنین هنجارهای فرهنگی و اجتماعی را بازنمایی کند، که به شکلی تاریخ با این کشور گره خورده است. روانی پور هم به خوبی توانسته است تغییرات سریع اجتماعی و فرهنگی جامعه را با تلفیق با زیست بوم منطقه جنوب در قالب شخصیت دختر کولی به تصویر بکشد.
Machine summary:
در این مقاله، ضمن بررسی رابطۀ جامعه و ادبیات و نیز اشاره به مفهوم جامعهشناسی ادبیات، به رابطۀ فرد و جامعۀ درحال تحول ایران و البته چالشهای میان سنت و مدرنیته در رمانهای معاصر میپردازیم و، برای درک این تحولات، میکوشیم رمانهای جزیرۀ سرگردانی و کولی کنار آتش را براساس نظریۀ جامعهشناختی لوسین گلدمن تجزیهوتحلیل و همینطور بررسی تطبیقی کنیم.
رابطه و تعامل میان جامعه و ادبیات آن، و همچنین تأثیر متقابل این دو بر یکدیگر، نشان میدهد با تحلیل و بررسی اثر ادبی درون چهارچوب و ساختار جامعهای که از آن برخاسته است نتایج بسیار متعدد و پیچیدهای درمورد ساختار، محتوا، و بازخورد آن اثر و درعینحال درمورد جامعه بهدست میآید.
به این ترتیب، تأکید سارتر بر اهمیت کلیدی روابط موجود در جهان داستان، همچنین تقابل تمثیلی «طبقۀ اجتماعی ـ قهرمان حماسی)، گواهی بر توجه و تأکید و تلاش رماننویسان ایرانی برای انعکاس خصوصیات، چالشها، و آسیبهای جامعه در فرازوفرود زندگی و شخصیت و سرنوشت قهرمان داستان در ادبیات معاصر ایران بهویژه در رمان معاصر فارسی است.
این اصطلاح، علاوهبراینکه بر وحدت اجزا در یک اثر تأکید میکند و میان اجزا و کلیت اثر رابطهای متقابل را نشان میدهد، بهمعنای ساختار درونی اثر در نحوۀ باز تاباندن جهانبینی مستتر در آن نیز هست؛ یعنی اینکه جهاننگری فلان طبقه یا گروه اجتماعی چگونه در اثر ادبی به عنصر سازندۀ جهان تخیلی متن تبدیل شده است.
از همان آغاز، در نام رمان و همچنین نام شخصیت اصلی رمان، جنبههای تمثیلی وجود دارد که بهطور ضمنی به نابهسامانیهای اجتماعی اشاره دارد و درطول داستان، با معرفی شخصیتهای مختلف، ریشۀ سرگشتگیها و آسیبها تضاد طبقاتی میان این شخصیتها معرفی میشود.