Abstract:
رنه ژرار، با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به دیدگاههای مردمشناختی فریزر و اشتروس و در ضمن تعلّق خاطر به مکتب روانکاوی فرویدی یا همان روانکاوی متأخر فرانسوی، مبحثی را در باب تاریخ و فرهنگ مطرح میکند که آمیزۀ بدیعی از نقد ادبی، اسطورهشناسی، روانکاوی و دینپژوهی است. او با طرح این موضوع که در هر اسطورهای میتوان ردّپای خشونتی واقعی را یافت که در گذر زمان تبدّل یافته و تغییر چهره داده است، در نهایت به نوعی نظامِ اسطورهشناختی اُهمریستی روی میآورد که به موجب آن، خشونتهای عینی تاریخی، برسازندۀ آیینها و اسطورههای اقوام تلقی میشوند. به این ترتیب، با خوانش متون، قرائن و نشانههایی را احصاء میکند که دالّ بر وجود میل محاکاتی در ساخت وجودی و روانی بشر و استمرار فراشدِ قربانی و بلاگردان در بنیادهای فرهنگی اقوام است. بر این اساس، مقالۀ پیشرو میکوشد با رویکردی تحلیلی ـ انتقادی ضمن بررسی خاستگاههای نظری اندیشۀ ژرار، استدلالهای وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این پژوهش نگارنده با تأکید بر جایگاه نظری ژرار مبنی بر قول به عدم اصالت آگاهی، موضع ضد دکارتی او را نسبت به سوژه، محل تأمل میداند و معتقد است آنچه ژرار به مثابۀ ساختارِ بنیادی فرهنگ مطرح میکند، از نوعی ناخودآگاهی کور و لجام گسیخته پیروی میکند که مبتنی بر نفیِ جایگاه خودآگاه و خودکار بودگی میل است.
Machine summary:
پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش ها است : ١- با نفی سوبژکتیویته اساسا چگونه مکمن است میل صورت پذیرد و در غیاب سوژة آگاه ، محاکات با چه سازوکاری عمل می کند؟ ٢ آیا عدم اصالت آگاهی الزاما به معنای نفی محاکات است یا می توان میل محاکاتی را با اتکاء به موضع ضد دکارتی ژرار تبیین کرد؟ ٣- میل محاکاتی در نهایت چگونه منتهی به برآمدن فراشد قربانی و تداوم آن می شود؟ ٤- فراشد قربانی در تحول تاریخی خود چگونه به بازنمایی نمادین دگردیسی می رسد؟ پیشینۀ پژوهش با توجه به جست وجوی نگارنده ، پژوهشی مستقل به زبان فارسی که به بررسی آرای ژرار پرداخته باشد، دیده نشد؛ در حوزة نقد عملی با تمسک به آرای ژرار، الگوی سه گانی میل محاکاتی را در خوانش اساطیر ایرانی ـ عمدتا بر پایۀ شاهنامۀ فردوسی ـ به کار بسته بود.
ژرار تأکید میکند که در محاکات درونی با تأثیرپذیری سوژه از مدل و تشبه جستن بدو روبه رو هستیم ، اما از آنجایی که سوژه دیگر مدل را در جایگاهی استعلایی نمیبیند و مدل نیز خود به نحوی از این رابطۀ محاکاتی متأثر شده است ؛ کار رقابت به جایی میرسد که مدل و سوژه ، غیر قابل تمییز میشوند و به واسطۀ فرآیند «دوبل آینه ای »٣ (کادول ٢٠١٣: ٢٣) یا «تقلید متقارن »٤ (اوگورلیان ٢١٠: ٢١) شرایطی پیش میآید که «مدل خود به مثابۀ محاکات کننده به کار تقلید میپردازد.