Abstract:
در نزد عارفان نهایت محبت، غلیان دل در اشتیاق لقای محبوب است که موجب محو محب میشود زیرا اساس احوال عالیه و کمالجویی بر محبت است. محبت در نظر مولانا مراتبی دارد: محبت عام و محبت خاص. به اعتقاد وی نور ایمان و یقین از محبت سرچشمه میگیرد و چون آتشی وجود را پالایش میدهد، زیرا خلق آدمی با مهر الهی آمیخته شده است. محبت پیوندی بین محب و محبوب ایجاد میکند و باعث کشش و جذبه میگردد به حدی که بین آن دو تفاوتی دیده نمیشود. مولوی روح محمدی را مظهر محبت دانسته است و معتقد است که رقایق محبت به حسب احوال محبان و استعدادشان تعیّن مییابد و ارتباط عمیقی با ایمان، ذکر، تلوین، تمکین، اتصال و... دارد تادرطی مراحل و مقامات و مراحل، بین حق تعالی و طالب (نیست هست نما) حایلی باقی نماند.
مساله این است که آیا محبت میتواند آغازگر فیضان باشد؟ و رقایق محبت، با چه اموری ارتباط تنگاتنگی دارد؟ تا محب بتواند در سیرالیالله توفیق یابد. در این مقاله همّ براین است تا لطایف این ارتباطات از دیدگاه مولانا از طریق توصیفی- تحلیلی بیان شود.
Machine summary:
چون دل استعداد قبول مدد فیض رحمانی یافت، دل در مقام صفا از نور محبت، حقیقت و معرفتی یافت که مولانا میفرماید: پس زبان محرمی خود دیگر است هم دلی از هم زبانی بهتر است (مولوی، 1367: د1/ 1234) سالک ابراهیموار از فرط محبت به هیمان مبتلا میشود و باید حجاب دیدار را مرحله به مرحله طی کرده وپردهها را برافکند.
» (نجمالدین رازی، 1369: 143) 1-4- کیفیت محبت الله به اولیا واولیا به حضرت حق عشق و عاشق یکیست ای جان تا ظن نبری که آن دو نیمست (مولوی، 1367: 182) مولانا معتقد است، جان انبیا و بالاخص محمد(ص) با جان حق آمیخته است و محل تجلی نور حق است.
زیرا عارف بر مرکب رهوار وصال، راه را پی سپر میکند و در این وادی پروپال انسانی را فرو مینهد و در حسرت دیدار چون آتش میسوزد و میگدازد، زیرا محبت لازمه آغاز طلب میباشد و انتظار جذبه، شگفتی دیگری است که همه را شامل نمیشود، چنان که در قرآن کریم آمده است: «یهدی الله لنوره من یشاء» (نور24/25)، گرچه با نفس اماره مجاهدههای گوناگون درمیگیرد و از مرز لوامگی درمیگذرد، باید عنایت الهی بر او سایه افکند تا همه هستی او جان گردد و هم عاشق باشد و هم معشوق، یا به عبارتی قطرهای از دریای حقیقت.