Abstract:
مقصود از خوانش توحیدی از یک نظریهی علمی این است که آن نظریه را در بستر یک متافیزیک توحیدی تفسیر کنیم. برایناساس لازم است نشان دهیم که نظریههای علمی واجد نوعی متافیزیک هستند که در پرتوی آن متافیزیک، امکان تفسیرهای مختلف از آن نظریه فراهم میشود. بهعلاوه باید نشان دهیم که متافیزیک مذکور میتواند متافیزیکی مبتنیبر یک هستیشناسی توحیدی باشد. برخی از فلاسفه چنین خوانشی از نظریههای علمی را ناممکن میدانند، چراکه ازنظر آنها چنین تلاشی با چهار چالش اساسی مواجه است: چالش تبیینی، منطقی، روشی و علمی. هدف ما در این مقاله آن است که نشان دهیم هیچیک از چالشهای یادشده نمیتوانند نشان دهند که خوانش توحیدی از نظریههای علمی ناممکن است. برایناساس میتوان متافیزیک علم را مبتنیبر یک هستیشناسی توحیدی شکل داد و نظریههای علمی را در بستر چنین متافیزیکی تفسیر کرد.
Machine summary:
این مکانیسمها تنها برای تبیین چیزهایی به کار میروند که تبیینشان پیشنهاد شده و به عنوان مثال، نمیتوان از آنها برای تبیین این استفاده کرد که چگونه پرندگان پرواز میکنند یا چگونه زلزلهها رخ میدهند؛ زیرا قوانین و مکانیسمهای مربوط به این رخدادها کاملا متفاوت است، اما نظریههای متافیزیکی که به هویات و علل فراطبیعی ارجاع دارند، چنین الزامی را رعایت نمیکنند (17، ص: 1450)؛ بهعبارتدیگر، هرچند در نگاه اول به نظر میرسد استفاده از یک علت فراطبیعی برای توضیح برخی وقایع قدرت تبیینی داشته باشد، اما درواقع چنین نیست؛ به عنوان مثال، خلقتگرایان طرفدار ID (طراحی هوشمند) مدعی هستند که نظریهی تکامل نمیتواند تبیین کند که چگونه ارگانیسمهای پیچیدهی خاصی تولید شدهاند.
برایناساس، هریک از این دو سطح تبیین وظایف و کارکرد خاص خودشان را دارند و نمیتوان یکی را ملزم کرد که از قواعد حاکم بر دیگری تبعیت کند؛ بهعبارتدیگر نمیتوان گفت تبیینهای فراطبیعی در یک متافیزیک توحیدی، لزوما باید همان ویژگیهای تبیینی یک نظریهی علمی را داشته باشند؛ چراکه اساسا این دو، تبیینهایی در دو سطح متفاوت ارائه میدهند، تبیینهایی که برای داشتن تصویری کامل از واقعیت، به هردوی آنها احتیاج داریم.
این استدلال NMR نیز با چند چالش اساسی مواجه است: اول: باید توجه داشت که مخالفین NMR ، خدا را یک مفهوم علمی نمیدانند، بلکه آن را یک هویت متافیزیکی مشخص میدانند که میتواند یک تبیینگر فراطبیعی باشد که در متافیزیک علم عمل میکند.
درواقع هاوکینگ معتقد است قوانینی همچون قانون گرانش و نظریههای فیزیکی مربوط به لحظهی پیدایش عالم نشان میدهند که خدایی وجود ندارد، چراکه این قوانین و نظریهها میتوانند عالم را بدون ارجاع به قدرت الهی تبیین کنند.