Abstract:
در سه دهه اخیر جهان شاهد کاهش بیثباتی اقتصادی و بهویژه بیثباتی تولید ناخالص داخلی است که بهنام تعدیل بزرگ شناخته میشود. در مورد علت این پدیده اتفاقنظر وجود ندارد و سه فرضیه شانس خوب، سیاست خوب و تغییرات ساختاری در مطالعات نظری و تجربی بهعنوان علت آن بیانشده است. هدف این پژوهش ارزیابی این سه فرضیه فوق؛ به شکل رابطه بین بیثباتی GDP حقیقی، شاخص سیاست پولی، شاخص آزادسازی مالی، نرخ ارز بازار آزاد، درآمدهای نفتی، وقوع انقلاب، جنگ و تحریمها با استفاده از یک مدل خودرگرسیونی برداری ساختاری SVAR با اعمال محدودیتهای بلانچارد – کو (B-Q)، در دوره ۱۳۹۶-۱۳۳۸برای اقتصاد ایران است. بر اساس نتایج مدل SVAR، بیشترین تکانه بیثباتی تولید حقیقی ۹۷۱/۰ ناشی از تکانه شاخص سیاست پولی و کمترین تأثیر ۱/۰ ناشی از تکانه آزادسازی مالی است. در بین تمام عوامل، بیشترین تأثیر ناشی از تکانه انقلاب و جنگ ۹۷۸/۰ بر بیثباتی تولید است. کمترین تأثیر نیز متعلق به تکانه درآمدهای نفتی بر تکانههای شاخص سیاست پولی با ضریب ۰۰۲/۰ است. از اینرو، هر سه دسته از متغیرهای توضیحدهنده علل بیثباتی در ایران حاکمیت دارند، اما اثر سیاست پولی در بیثباتی تولید ۹۷۱/0 بیشتر از دو عامل شانس خوب شامل نوسان درآمدهای نفتی ۸۳۱/0 و نرخ ارز ۵۸۷/0 و تغییرات ساختاری شامل جریان ورودی سرمایه به تولید، ۰۰۲/0 است. بهمنظور کاهش بیثباتی تولید پیشنهاد میگردد سیاست پولی قاعدهمند توسط بانک مرکزی اجرا گرد. بهجای تلاش برای جذب سرمایهگذاری خارجی که کمترین تأثیر را بر بیثباتی تولید دارد، درآمدهای نفتی در راستای افزایش تولید ملی سرمایهگذاری گردد. همچنین سیاست ارزی شفاف و بلندمدت بهمنظور کاهش اثرات بیثباتی نرخ ارز بر تولید ملی اجرا گردد.
Economic volatility has been decreased over the past three decades in the world especially in type of GDP growth, as known the "Great Moderation”. There is no agreement on the causes of this. But there are three categories of causes: the good luck, good policy and structural changes hypotheses. The purpose of this research is evaluate the three hypotheses in the form of the relationship between the real GDP volatility, monetary policy index, the structural change indicator, exchange rate and oil revenues during the period of 1352-1396 in Iran. This research is using a structural vector autoregressive model (SVAR) with application of the Blanchard-Quah (B-Q) restrictions. According to the results, the impact of the monetary policy index on the volatility of production is 0.971, the impact of the financial liberalization is 0.1, and the revolution and war is 0.978. The effect of monetary policy shocks on production volatility is 0.971 which is more than two factors of good chance (oil revenue fluctuation 0.831 and exchange rate of 0.587) and structural change effect (capital inflow) of 0.002. Therefore, all three categories of factors affect production volaility in Iran.
Machine summary:
هدف اين پژوهش ارزيابي اين سه فرضيه فوق ؛ به شکل رابطه بين بيثباتي GDP حقيقي، شاخص سياست پولي، شاخص آزادسازي مالي، نرخ ارز بازار آزاد، درآمدهاي نفتي، وقوع انقلاب ، جنگ و تحريم ها با استفاده از يک مدل خودرگرسيوني برداري ساختاري SVAR با اعمال محدوديت هاي بلانچارد – کو (B-Q)، در دوره ١٣٩٦-١٣٣٨براي اقتصاد ايران است .
از اين رو، هر سه دسته از متغيرهاي توضيح دهنده علل بيثباتي در ايران حاکميت دارند، اما اثر سياست پولي در بيثباتي توليد ٠/٩٧١ بيشتر از دو عامل شانس خوب شامل نوسان درآمدهاي نفتي ٠/٨٣١ و نرخ ارز ٠/٥٨٧ و تغييرات ساختاري شامل جريان ورودي سرمايه به توليد، ٠/٠٠٢ است .
)به تصویرصفحه رجوع شود) نمودار ١: بيثباتي توليد ناخالص داخلي حقيقي در دوره ١٣٣٨-١٣٩٦، محور عمودي به درصد است به اين ترتيب براي اقتصاد ايران سه فرضيه اصلي براي اقتصاد ايران ميتوان تصور کرد: ١) شوکهاي اقتصادي کوچک تر در اقتصاد ايران ، عمدتا ناشي از تقاضا و عرضه نفت و به دنبال آن افزايش و کاهش درآمد نفتي باعث نوسان اقتصادي کشور شده است (فرضيه شانس خوب ).
به اين ترتيب هدف اين پژوهش ارزيابي اين سه فرضيه شانس خوب ، سياست خوب و تغييرات ؛ به شکل رابطه بين بيثباتي GDP حقيقي، شاخص سياست پولي، شاخص آزادسازي مالي، نرخ ارز بازار آزاد، درآمدهاي نفتي، وقوع انقلاب ، جنگ و تحريم ها با استفاده از يک مدل خودرگرسيوني برداري ساختاري SVAR با اعمال محدوديت هاي بلانچارد – کو١ (B-Q)، در دوره ١٣٩٦-١٣٣٨ براي اقتصاد ايران است .