Abstract:
نبود یک فصل یا مدخل مجزا در باب «صدق» در نقد عقل محض، وجود برخی عبارات و اظهارات مبهم، پیچیده و تفسیربردار درباب صدق در برخی بخشهای آن اثر و شکلگیری تفسیرهای افراطی ضد و نقیض راجع به این اظهارات از جانب برخی شارحان و مفسران کانت، از جمله موانع مهم پیشروی کانت پژوهان معاصر در زمینه ارائه یک دیدگاه واحد، منسجم و شفاف در باب نظریه صدق کانت بوده است. بنابراین، پرسش از چیستی صدق در نقد عقل محض به یک مساله اساسی در میان کانت پژوهان تبدیل شده است.
پژوهش حاضر، با تحلیل تلقی جدید کانت از «حکم» بعنوان یک نسبت معرفتی (و نه منطقی) میان تصورات، و نیز، بدون تمایل بی مورد به یکی از دو دیدگاه افراطی رایج در زمینه نظریه صدق کانت (که یکی کانت را به عنوان مدافع نظریه سنتی مطابقت صدق و دیگری کانت را مخالف نظریه مطابقت و بنیانگذار نظریه انسجام صدق قلمداد می کنند)، بر این نکته مهم تاکید می کند که ساختار کلی نقد عقل محض ایجاب می کند که نظریه سنتی مطابقت صدق نه کاملا کنار گذاشته شود و نه کاملا به آن صورت سنتی و رایج پذیرفته شود. به عبارت دیگر، نقد عقل محض، با اصلاح و تکمیل نظریه سنتی مطابقت صدق، پایههای یک نوع تلقی جدید از صدق را بنا گذاشته است که میتوان آن را «نظریه استعلایی مطابقت صدق» نامید. مطابق با این تلقی جدید، صدق جزء شرایطی است که یک حکم(Judgment) یا یک شناخت(Cognition) بدون آن نمیتواند مطابق با متعلق اش بوده و تبدیل به یک معرفت عینی شود؛ تصورات تشکیل دهنده یک حکم یا شناخت تنها به شرطی میتوانند تبدیل به معرفت صادق یا حکم تجربی عینی شوند که در مطابقت با تجربه ممکن (یعنی اصول و قواعد کلی و پیشینی تجربه) تالیف یافته باشند.
Machine summary:
دليل اين امر، همچنانکه در بخش هاي بعدي خواهد آمد، اين است که اولا نظريه مطابقت تنها نظريه غالب درباره صدق از زمان افلاطون تا زمان کانت بوده است ،١ ثانيا کانت خودش چه در نقد عقل محض و چه در درسگفتارهاي منطق ٢ (به خصوص منطق يشه ٣)، بدون اينکه صراحتا از يک نظريه اي جديد درباب صدق سخن بگويد يا به هنگام تعريف صدق از واژه «انسجام » استفاده کند، بحث خود درباره صدق را با اشاره مکرر به نظريه مطابقت صدق و در ارتباط مستقيم با آن مطرح کرده است ٤، ثالثا اکثريت قريب به اتفاق مفسران و پژوهشگران نظريه صدق کانت نيز به هنگام بحث از مسأله صدق در فلسفه کانت معمولا کار خود را با تحليل و ارزيابي جملات و عبارت هايي آغاز ميکنند که در آنها کانت واژه هايي از قبيل نظريه سنتي مطابقت صدق ، رابطه مطابقت ، مطابقت حکم يا شناخت با متعلق اش و يا تعريف اسمي صدق را به کار برده است .
(Sher,2017: 171; Mohanty, 1999: 198) ثانيا در موارد محدودي هم که کانت در نقد عقل محض و درسگفتارهاي منطق مستقيما وارد بحث از صدق شده است است مطلب را، اغلب ، در ارتباط با نظريه مطابقت صدق (که در متون کانتي بيشتر تحت عنوان تعريف اسمي صدق از آن نام برده مي شود) با چنان زبان مبهم و پيچيده اي توضيح داده است که نه تنها تشخيص ديدگاه اصلي وي درباب صدق را خيلي سخت تر کرده بلکه خود باعث شکل گيري ابهامات زيادي نيز در اين زمينه شده است ٧.