Abstract:
دکتر خسرو باقری درباره علم دینی، مدل مورد نظر خود را با عنوان «مدل تأسیسی» مطرح کرده است. دغدغۀ اصلی ما بررسی مدل تأسیسی است. در این مقاله، این دیدگاه را در پنج بخش اصلی معرفی کردهایم و سپس در ده مورد اصلی به نقد آن پرداختهایم. از نظر نگارنده، نتیجه آنکه مدل تأسیسی، خواه بهلحاظ مبنا و خواه بهلحاظ بنا، با اشکالات عمدهای مواجه است. برخی از این اشکالات ناظرند به: نگاه سیاه و سفید به علمشناسی، تعیین سه منطقه در دین، رابطه معرفت دینی با دیگر معرفتهای دینی، پیامد روشنشدن خطای فرضیه ارائهشده از متون دینی، طرح عنوان «متافیزیک دینی» یا «متافیزیک برآمده از دین»، و ادعای تأثیر دین در دو قلمرو کشف و داوری. با توجه به نقدهایی که ذکر کردهایم، روشن میشود که این مدل هیچ گام تازهای برای رسیدن به هدف تولید علم دینی نمیتواند بردارد.
Dr. Khosrow Bagheri has devised his model of religious science under the “Foundational Model.” My main concern here is to evaluate this model. In this paper, I introduce this view within five sections, and then criticize it on 10 points. In my view, the Foundational Model faces major problems in its foundation and its construction. Some of these problem are as follows: a black-and-white view of scientology, determination of three areas in religion, the relationship between religious knowledge and other kinds of knowledge, consequences of uncovering the error of the hypothesis about religious texts, the introduction of “religious metaphysics” or “metaphysics emerging from religion,” and the claim that religion affects both realms of discovery and evaluation. Given my criticisms, it turns out that the model cannot take a new step towards arriving at a religious science.
Machine summary:
برخی از این اشکالات ناظرند به: نگاه سیاه و سفید به علمشناسی، تعیین سه منطقه در دین، رابطه معرفت دینی با دیگر معرفتهای دینی، پیامد روشنشدن خطای فرضیه ارائهشده از متون دینی، طرح عنوان «متافیزیک دینی» یا «متافیزیک برآمده از دین»، و ادعای تأثیر دین در دو قلمرو کشف و داوری.
این ویژگی گزیدهگویی، در پاسخ به این پرسش به ما کمک میکند که «آیا قرآن نیازهای آدمی را در مقیاس حداقل پاسخ میدهد یا در مقیاس حداکثر؟» درواقع، آن دسته از نیازهای انسان که موضوع غرض اصلی قرآن هستند، در مقیاس حداکثر پاسخ داده شدهاند و آن دسته که در حیطه غرض اصلی نباشد، بهاختصار اشاره شدهاند یا اساسا مورد اشاره نیز قرار نگرفتهاند (همان: ص156-541)؛ ازاینرو در این رویکرد، ارائه دیدگاه درباره مسئله یا مسائلی از علم، هرگز ضروری محسوب نمیشود و تکوین علم دینی نیز چیزی نیست که بر عهده دین باشد تا عدم تحقق آن بهمنزلۀ نقص دین قلمداد شود.
درباره وجود سه منطقه در متون دینی که یکی از ویژگیهای مدل تأسیسی است، میتوان این سؤال را به عنوان نقد مطرح کرد که این سه منطقه چگونه شناسایی شدهاند؟ به بیان دیگر، صاحب نظریه با تکیه برکدام دلیل و مبنا به وجود سه منطقه در دین معتقد شدهاند؟ معیار ایشان برای تقسیمبندی مناطق متون دینی چه بوده است؟ روشن است که دکتر باقری دلیل قانعکنندهای برای این تقسیمبندی ندارد.
همچنان که بیان شد، از نظر دکتر باقری نیز داور نهایی همان تجربه و روش تجربی است و دین و آموزههای دینی تنها در مقام گردآوری برای الهامگیری در ایجاد فرضیه به کار میآیند.