Abstract:
هدف مقاله حاضر پاسخ به این سؤال است که انقلاب فرانسه (1789) و انقلاب اسلامی ایران (1979)، از لحاظ پیامدهای سیاسی، بهویژه از حیث دگرگونی ساختار سیاسی، چه تفاوتها و شباهتهایی دارند؟ در پاسخ به این سؤال، مباحث نظری پژوهش، با تلفیق نظریههای مرتبط با پیامدهای انقلاب، مانند نظریه هانتینگتون، تیلی، زیمرمن، اسکاچپول و... و استخراج شاخصهای پیامدهای سیاسی انقلاب، مانند دگرگونی ساختار سیاسی و ثبات سیاسی، تنظیم شده و این فرضیه مطرح گردید که پیامدهای سیاسی انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی ایران، از لحاظ دگرگونی ساختار سیاسی، نظیر الغاء نظام سلطنتی و تشکیل جمهوری، تصویب قانون اساسی و دگرگونی قوای سهگانه شباهت دارند، ولی از لحاظ ماهیت، مبانی، زمان، نوع و چگونگی دگرگونی ساختار سیاسی و ثبات سیاسی، با یکدیگر تفاوت دارند. برای بررسی و آزمون فرضیه فوق، تحولات سیاسی پس از انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی ایران پس از چهل سال از وقوع آن دو، با روش توصیفی- تحلیلی و تطبیقی واکاوی شده و مقاله به این نتیجه ختم شده است که اولاً، هر دو انقلاب دارای پیامدهای سیاسی گستردهای بودهاند، ثانیاً، تفاوتهای انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی از حیث پیامدهای سیاسی، بهویژه دگرگونی ساختار سیاسی و ثبات سیاسی، از شباهتهای آنها اساسیتر است و ثالثاً، ریشه این تفاوتها را باید در عوامل اصلی وقوع انقلابها، یعنی رهبری، ایدئولوژی و بسیج مردم جست که دو انقلاب از این حیث، تفاوتهای ماهوی دارند.
The purpose of this paper is to answer the question of the differences and similarities between the French Revolution (1789) and the Islamic Revolution of Iran (1979) in terms of political implications, especially in terms of the transformation of political structure. , By combining theories associated with the aftermath of the revolution, such as the Huntington, Tilly, Zimmerman, Skachpol and others, and the extraction of indicators of the political consequences of the revolution, such as the transformation of political structure and political stability, and it was hypothesized that the political consequences of the French Revolution And the Islamic Revolution of Iran, in terms of the transformation of the political structure, such as the abolition of the royal system and the formation of a republic They are similar to the constitution and the transformation of the three powers, but they differ in terms of the nature, bahe abolition of the royal system and the formation of a republic, the adoption of the constitution and the transformation of the three powers, are different from one another in terms of the nature, foundation, time, type, and the way in which political structure and political stability change.sis, time, type, and the way in which political structure and political stability change. To examine and test the hypothesis above, political developments after the French Revolution and the Islamic Revolution of Iran
Machine summary:
هر چند که آرنت دگرگوني ساختار سياسي را با عنوان ايجـاد شکل جديدي از حکومت ، از مشخصه هاي انقلاب برميشمارد، اما ثبات و ماندگاري اين ساختار جديد نيـز مد نظر وي است و به علاوه ، معيار اصلي موفقيت يک انقـلاب را رسـيدن بـه آزادي مـيدانـد کـه اغلـب انقلاب ها از رسيدن به آن ناکام مانده اند.
هر چند مشروعيت حکومت در اعلاميه حقوق بشر و اولين قانون اساسي کـه در سـال ١٧٩١ تـدوين و تصويب شد، بر مبناي اراده مردم قرار گرفت ، اما حدود يک دهه پس از انقـلاب ، نـاپلئون بـا کودتـايي در رأس حاکميت فرانسه قرار گرفت که با آشتي با کليسا و تاجگذاري در حضور نماينده پاپ ، انگاره حق الهي سلطنت را دوباره زنده کرد و حکومت مطلقه اي بنا نهاد که در نـه تنهـا در تـاريخ فرانسـه بلکـه در تـاريخ جهان ، پديده اي نادر بود و نتيجه اين حکومت از دسـت رفـتن بسـياري از دسـتاوردهاي انقـلاب از جملـه آزادي، حقوق بشر و استقلال فرانسه بود.
جدول ١: نظام هاي حاکم بر فرانسه از سال ١٧٨٩ (رجوع شود به تصویر صفحه ) منبع : ٣ :٢٠٠٦ ,Knapp and vivcent انقلاب اسلامي و دگرگوني ساختار سياسي نظام سياسي ايران تا پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان نظام پادشاهي يا سلطنتي قلمداد ميشد و به نوشته اسکاچپول «در ايران يک ديکتاتوري نظامي سلطنتي مطلقه حکومت ميکـرد کـه در رأس آن شـاه قـرار داشت و خود را بر مبناي تصوير قديمي ٢٥٠٠ ساله کوروش کبير، پادشاه ايراني جهان وطنـي مـيناميـد» (اسکاچپول ، ١٣٨٢ :١).