Abstract:
جنگ با انسان به وجود آمده و با حیات انسانی عجین شده است. در طول تاریخ مکاتب فراوانی به وجود آمده که سعی در زدودن جنگ و یا تحدید آن داشته اند؛ برخی مکاتب نیز از ستایشگران جنگ بوده اند. هدف این پژوهش بررسی و تبیین غایت جنگ در مکاتب بشری و ادیان دیگر با غایت و هدف نهایی جنگ (دفاع) در اسلام است. از این رو پرسش این مقاله این است که: هدف اسلام با اهداف مکاتب و ادیان دیگر از جنگ چه تفاوتهایی دارد؟ این پژوهش براین باور است که تفاوت دیدگاه اسلام با دیگر مکاتب و ادیان بیشتر در هدف و غایت جنگ است. با توجه به ماهیت موضوع و رهیافت پاسخ به پرسش مقاله و سنجش فرضیه از روش توصیفی تحلیلی استفاده، و نیز روش مقایسه ای برای تجزیه تحلیل داده ها و مقایسه بین مکاتب مورد نظر استفاده شده است. ابزار پژوهش و جمع آوری داده ها اسنادی و کتابخانه ای و جستجو در متون اینترنتی است. یافته پژوهش این است که اسلام و دیگر ادیان و مکاتب در اهداف نهایی جنگ با هم اتفاق نظر ندارند و این تفاوت در هدف، شیوه ها و عملکردهای متفاوتی را در جنگ و صحنه عمل به دنبال دارد.
War exists with human beings and merged with human lif. Throughout history, there have been many schools of thought that have tried to eliminate war or to curtail it. Some schools praised the war. Islam can not be indifferent to this important issue as a religion which is a comprehensive and complete plan for humanitarian life. The question of this article is: What is the purpose of Islam from war? and What is the purpose of other religions in the war. It seems that the difference between the view of Islam and other schools and religions is more in the purpose of the war. To measure this hypothesis, we try to compare the purpose of the war in Islam with other religions. Our research method will be a comparative method. The findings of the article are that Islam and other religions do not coincide in the ultimate goal of the war. Therefore, the difference in purpose also has different functions in how to fight. Key words: war, Islam, necessity of war, originality of war, Christianity, liberalism
Machine summary:
ابوالفضل عزتی (١٣٧١) مقایسه بین مفهوم شهادت در مسیحیت و اسلام را بـه انجـام رسـانیده و محمـد ابراهیمی ورکیانی (١٣٨٩) مبانی فلسفی ـــ کلامی جنگ و جهاد از منظر ادیان را مورد بحث قرار داده است ؛ بنابراین در مطالعه آثار، پژوهشی که به طور جـامع ، اهـداف و ماهیـت جنـگ در اسـلام و دیگـر ادیان و مکاتب را مقایسه کرده باشد، مشاهده نشد یا دست کم نگارنده نتوانست بـه دسـت بیـاورد؛ لـذا این مقاله در نوع خود نگاه جامعی به موضوع مورد نظر دارد.
تعداد زیادی از فلاسفه غرب ، علل جنگ را در ذات انسانها جستجو می کنند و بـر ایـن باورنـد که دیگر عوامل اقتصادی جغرافیایی و اختلافات تاریخی ، همه در این عامل ریشه دارد؛ بـه عنـوان مثـال توماس هابز نسبت به سرشت و ماهیت آدمی بدبین اسـت و از ایـن رو مـی گویـد: «انسـان گـرگ انسـان است ».
ذکـر ایـن نکتـه لازم اسـت کـه آن دو مکتـب بـه شکل گیری دو نگرش در سطح کلان درباره علل رخ دادن جنگ منجر مـی شـود: دیـدگاه نخسـت بـر اجتناب ناپذیر بودن جنگ در جوامع انسانی و به رسمیت شناختن آن به عنوان اصـلی اساسـی در روابـط بین الملل مبتنی است ؛ دیدگاهی که مورد تأکید واقعگرایان اسـت و دوم دیـدگاهی برخاسـته از مکتـب رئالیسم است که بر صلح طلبی انسان تأکید می کند و بر این باور است کـه صـلح جهـانی هـدفی دسـت یافتنی است .
بنابراین طبیعی است که مارکسیسم برای توجیه جنگ نظریـات مخصـوص بـه خـود را دارد و بـا ارائـه تحلیل اقتصادی دلیل همه جنگهـا را تعارضـات طبقـاتی بـویژه وجـود طبقـه زیـاده طلـب سـرمایه داری می داند و بر این باور است که تا زمانی که طبقات ، منسوخ نشـوند و سوسیالیسـم ، ایجـاد نشـود، جنـگ متوقف نخواهد شد (ازغندی و روشندل ، ١٣٧٨: ٦١).