Abstract:
با ادعای این واقعیّت که سنّت تفسیری، سنّتی نبوی است و ریشه در عصر نزول دارد، عمده چالشهای فراروی تفسیر در این عصر را میتوان در سه محور کلان تفاوتهای فرهنگی، اختلافهای زبانی و رجوع به اهل کتاب جمع نمود. تفاوتهای فرهنگی به نوبه خود شامل آسیبهایی چون بکردانشی، بکرخردی، بیرغبتی به تفسیر، حسّگرایی، ظاهرگرایی، لذّتگرایی، کنشطلبی، عملگرایی، عقلگریزی، تامّلگریزی، و در یک کلام تفسیرگریزی، میشود و تفاوتهای زبانی نیز شامل آسیبهایی چون اختلافهای لهجهای، ضعف و اختلاف در سطح دانش زبانی، و نیز غرابت شناختی زبان قرآن و ساختارشکنی آن نسبت به عادات زبانی جاهلی است. برآیند این آسیبها به ظهور رکود، تعویق، کند گردیدگی، و تنزّل یافتگی تفسیر در عصر نزول میانجامد و جبران این آسیبها میطلبد که پیامبر اکرم (ص) به تعلیم خصوصی معارف عمیق تفسیری به شاگردان مستعدّ خود مخصوصا علی بن ابیطالب (ع) روی آورد.
By claiming the fact that the interpretive tradition is a prophetic tradition and is rooted in the Era, the major challenges facing interpretation in this age can be summarized in three major axes: cultural differences, linguistic differences, and reference to the Book. Cultural differences, in turn, include traits such as pragmatism, prudence, reluctance to comment, sensitivism, appearanceism, pleasure-seeking, pragmatism, pragmatism, rationalism, misogyny, misogyny, misogyny. At the level of linguistic knowledge, as well as the cognitive strangeness of the language of the Qur'an and its disintegration of linguistic habits. The consequence of these damages results in the emergence of stagnation, procrastination, sluggishness, and declining interpretations in the age of decline, and compensation for these damages demands that the Prophet (peace be upon him) imparted private teaching of his deep interpretive knowledge to his disciples. .
Machine summary:
ميزان اصالتمندي سنّت تفسيري در عصر نبوي و ريشهداري آن در نهضت اسلامي و يا در مقابل، برگرفتگي آن از سنّت تفسيري يهود و يا الهامپذيري آن از عادات و سيره عرب جاهلي، همچنين بازکاوي مباني و روشهاي تفسيري نبوي و نيز علل رغبت برخي صحابه به تفسير، حجم تفاسير صادره و يا مأثوره از پيامبر اکرم(ص) و همچنين تفسيرورزان و روش آموختهگاري آنها از جمله مباحثي است که پرداختن بدانها نقش سرنوشتسازي در فهم و تحليل صحيح سوگيريهاي تفسيري پسانبوي و ميزان انطباقپذيري آنها با سنّت اصيل تفسيري در بر خواهد داشت.
عربها تمايل چنداني براي کسب دانش و معرفت نداشتند و عليرغم آنکه لازمه تجارت آشنايي به خطّ و نگارش است، تعداد اندکي از آنها به نگارش آشنا بودند (ابن خلدون، 1408ق، ج1، ص524؛ جندي، 1412، ص140 ) و اگر احياناً کسي نيز توان خواندن داشت، او را با عنوان «قاري» انگشتنما ميکردند.
وي بر پايه همين عملگرايي از ميان صناعتهاي مختلف به شعر غنائي روي ميآورد که به خاطر بهرهگيري از موسيقي قوي، جلوههاي کنشي آن برجستهتر از جنبههاي قصصي و يا معرفتي آن است و البته با روحيه دمدمي مزاج وي نيز سازگارتر مينمايد (زيدان، بی تا، ج1، ص58 ) تأثير طبيعي ويژگيهايي چون حسّگرايي، ظاهرگرايي، لذتگرايي و عملگرايي بر انديشهورزي و تأمّل در قرآن کريم و معارف فراحسي و عميق آن، چندان مطلوب نيست.
19) از اين رو علت عدم اقبال عرب جاهلي به تفسير، نه آن گونه که برخي ميپندارند، اشتراک زباني و قابل فهم بودن قرآن براي عربها است، بلکه افول معناگرايي و بيرغبتي به کاوش در لايههاي معرفتي متن، و به جاي آن رسوخ کنشطلبي و لذت بردن از جلوههاي هنري، تداعيات رواني و کاربردهاي فردي زبان است.