Abstract:
در این مقاله با روش پدیدارشناسی، در مورد بیبنیادی اخلاق و سیاست در اندیشۀ مدرن بحث میشود. هوسرل بحران مدرن را ناشی از «ریاضیگونه کردن طبیعت» میدانست. در این پروژه، جهانِ برساختهشدۀ ریاضیوارِ مدرنیته، جایگزین جهان واقعی و هر روزی ما میشود. بحران بعدی تکنولوژی است. تکنولوژی ابزاری خنثی برای دست یافتن به هدف نیست، بلکه نوعی تفسیر از حقیقت موجودات است که نوعی تعرض به طبیعت را بیان میکند و آن را در برابر این انتظار بیجا قرار میدهد که صرفاً تأمینکنندۀ انرژی باشد. در تکنولوژی، خود بشر نیز به معارضه فراخوانده میشود. او نیز تابعی از تکنولوژی خواهد بود. در نهایت، بحران مدرن رابطۀ اندیشه و واقعیت را هم دگرگون میکند و به قطع ارتباط فلسفه از کنش انسان منجر میشود؛ بهنحوی که امروزه یکی از راهکارهای اساسی بیشتر اندیشمندان، جداییافکنی میان هستیشناسی و کنش بشری است. این جداییافکنی را در اندیشۀ دو فیلسوف اخلاق معاصر یعنی لویناس و مکاینتایر نشان خواهیم داد.
Western modern philosophy in Husserl's point of view confronts a crisis. This crisis can be summarized in "the mathematization of nature". In this project, the essence on nature's truth is to be pure geometry and mathematics. Therefor our real everyday world is replaced by a constructed mathematical world of modernity. This crisis in itself has some other crises which Husserl never paid attention to, including technology. Technology is not a neutral instrument to achieve a goal. However, it is an interpretation of the beings' truth which expresses a conflict to the nature and has the inappropriate expectation from it to be a supplier of energy. In technology, Human being itself is also challenged. He is obedient to technology. Finally the modern crisis changes the relation between thought and reality and results in a rupture of philosophy from human action; so one of the most fundamental solutions of some contemporary philosophies of ethics and politics is dividing of western ontology and human action.
Machine summary:
تکنولوژي ابزاري خنثي براي دست يافتن به هدف نيست ، بلکه نوعي تفسير از حقيقت موجودات است که نوعي تعرض به طبيعت را بيان ميکند و آن را در برابر اين انتظار بيجا قرار ميدهد که صرفا تأمين کنندة انرژي باشد.
آنچه از رياضيات برگرفته شده ، «دقت » است که با استفاده از شکل هاي حدي، روشي نظام مند، همه شمول و پي نيش ي ٣، معيار و روشي براي اندازه گيري موجودات در جهان اطراف خود کسب ميکنيم .
انطباق موجودات با ايده آل هاي هندسي- رياضياتي، آن طور که گاليله تصور ميکرد، فرايندي ساده و به يکباره نيست ، بلکه مستلزم طي کردن فرايندي تدريجي در درون زيست جهان انسان با منطق خاص خود است .
زيست جهان ، حوزة بداهت اصلي براي امر بين الاذهاني ميان انسان هاست و با اتکا به اين بداهت هاي اصلي، در بنيانگذاري شناخت ما جايگاهي نخستين پيدا مي کند.
هدف از طرح اين مقدمه دربارة نيچه ، نشان دادن اين امر بود که در بطن تفکر مدرن ، نوعي نگاه معارضه جويانه به طبيعت و انسان وجود دارد که آن را با بحران سلطه بر طبيعت و ديگران روبه رو کرده است .