"این بود که پهلوان پس از آنکه تعداد زیادی اسم در حافظه و در مخیلهء خود ساخت و در آنها جرح و تعدیل کرد و حذف و اضافه بعمل آورد و سرودست آنها را شکست و باز ساخت عاقبت به این نتیجه رسید که اسم او را رسی نانت19بگذارد،اسمی که به نظرش باشکوه و آهنگین آمد و از آن مستفاد میشد که حیوان ابتدا چه بوده و اینک چه شده و چگونه برترین مرکب جهان گردیده است.
وی در این باره با خود میگفت:«اگر به کفارهء گناهانم و یا به هدایت ستارهء اقبالم روزی با دیوی روبرو شوم،چنانکه معمولا برای پهلوانان سرگردان پیش میآید،و به نخستین ضربت او را از پای درآورم و یا با شمشیر دو نیمش سازم و یا او را مغلوب و در برابر خود به طلب زنهار وادارم آیا بهتر آن نیست که معشوقی داشته باشم و آن دیو را به رسم هدیه به حضور او بفرستم تا به درون رود و در پای دلبر جانانم به زانو درافتد و به لحنی پرتواضع و تکریم بگوید:«من کاراکولیامبرو»ی22دیو،فرمانروای جزیرهء مالندرانیا Malindrania هستم که پهلوان برتر از حد وصف،دن کیشوت مانش،مرا در نبرد تنبهتن مغلوب کرده و به من فرموده است به حضور آن بانوی زیبا شرفیاب شوم تا حضرت علیه هرچه فرماید همان کنم!؟وه که پهلوان نیکوی ما پس از ایراد این خطابه چقدر شادمان شد!به خصوص وقتی کسی را هم پیدا کرد نام دلبر جانان خود را بر او گذاشت!این دلبر به احتمال قوی روستایی زنی جوان و خوشسیما بود که در دهی نزدیک به ده دن کیشوت منزل داشت و نجیبزادهء ما زمانی عاشق او بود لیکن دخترک هرگز بویی از آن عشق نبرده و هرگز نیز پروای آن نکرده بود."