Abstract:
بنابر تلقی رایج از روش پدیدارشناسی، میان خوانش هوسرلی و خوانش هایدگری از این روش، تمایز بنیادین وجود دارد. چنین تلقی منجر به آن شده است که پژوهشهای انجام شده با این روش، خود را بر سر دوراهی توصیفی بودن بر اساس نسخه هوسرلی، یا تفسیری بودن بر اساس نسخه هایدگری بیابند. در این نوشتار، نویسندگان با استفاده از روش پژوهش فلسفی، نخست نشان میدهند چنین تمایزی ناشی از بررسی محدود آثار هوسرل بوده و او در دو دهه پایانی عمر خود، پدیدارشناسی تکوینی را با جنبه تفسیری بیشتر معرفی کرده است. همچنین تلاش میشود تا با کمک پدیدارشناسی مرلوپونتی، رویکردی جدید ارائه شود که اگرچه اشتراکاتی با هر دو خوانش دارد، اما فراتر از آنها قرار میگیرد. این رویکرد شامل سه ملاحظه اساسی: ضرورت در نظر گرفتن جهان؛ التفات کارکردی در مقابل التفات مصرح؛ و نیز توجه به ترکیب منفعلانه در پایان پدیدارشناسی است. بر این اساس، تلاش شده تا در پایان مقاله، راهبردهایی برای روش پدیدارشناسی پیشنهاد شود.
It is commonly accepted that there is a significant difference between the most two prominent readings of phenomenology namely the Husserlian descriptive and Heideggerian interpretive ones. The present paper probes first to show that the aforementioned distinction arises from limited examination of Husserl's works. Besides, it is reflected that genetic themes with more hermeneutical elements in his last phase of thought have been neglected in the literature of the field. Second, a new approach is proposed, with the help of Merleu-ponty’s phenomenology, which in spite of similarities with both readings, goes beyond them. This new approach consists of three fundamental insights: (Re) considering the world, operative intentionality against thematized intentionality and considering passive synthesis at the final stage. Accordingly, some methodical suggestions include restricted and operative Epoche, description, imaginative variation, passive return to the phenomenon, and ongoing validation of the explanatione
Machine summary:
هوسرل در این رویکرد، همچنان دغدغه عینیت دارد اما تلاش میکند آن را بهگونهای متفاوت و در دو گام مورد ارزیابی و بازتعریف قرار دهد: نخست، در آثار اولیه خود همچون تأملات دکارتی، با تأکید بر دوگانه انگاری دکارتی میان سوژه و ابژه، و همچنین با تکیه بر آموختههای خود از استادش برنتانو 4 در حوزه روانشناسی، به دنبال تعیین وضعیت یقینی یک پدیده در حوزه آگاهی شهودی است.
تلقی عمده از اندیشههای این دو فیلسوف در زمینه روششناسی آن است که اگرچه هر دو به نحوی به پدیدارشناسی میپردازند، اما در حالی که نسخه هوسرلی Elliott Timulak Edmund Husserl Brentano Lifeworld Gurwitsch Martin Heidegger Freiburg The Phenomenology of Internal Time-Consciousne به دنبال یافتن عناصر ثابت در تجربه انسانی بود و از این رو به پدیدارشناسی توصیفی 1 یا پدیدارشناسی استعلایی 2 شناخته میشود، نسخه هایدگری به دنبال مشارکت دادن عناصر تاریخی در فهم انسان و وابسته دانستن فهم به زمان و مکان است و ازاین رو به پدیدارشناسی تفسیری 3 شناخته میشود.
Epoche Psychological-Phenomenological reduction Description Eidetic analysis در نهایت به وضعیتی منجر خواهد شد که در آن، تجربه آنگونه که در جهان رخ میدهد و تضایف میان ادراک و مدرک، نادیده انگاشته خواهند شد و این بر خلاف تلاشی است که هوسرل برای نشان دادن التفات ذهنی از خود نشان داده بود.