Abstract:
سینمای واقع گرایانه که موج نوی سینمای ایران است 1340 به وجود آمد که بی شباهت به موج نو سینمای فرانسه نبود. فیلم کلوز آب عباس کیارستمی نمونه ای از این مکتب می باشد. فیلم کلوزآپ، به بحران اخلاقی که در جامعه وجود دارد اشاره میکند، بحرانی فارغ از نوع طبقه فرهنگی، اقتصادی و...کارگردان در این فیلم، فروپاشی اخلاقی را چون بیماری مسری میداند که برای مبتلا نشدن به آن هشدار میدهد. هدف از این پژوهش تحلیل سکانسهای فیلم کلوز آب با استفاده از الگوی همنشینی و جانشینی میباشد. در این پژوهش جهت تحلیل فیلم از تحلیل همنشینی و تحلیل جانشینی استفاده شد. در سطح تحلیل همنشینی فیلم های مورد مطالعه، کارکرد هر سکانس بررسی می شود. سکانسها در کنار یکدیگر زنجیرهای از رویدادها را شکل میدهند. ولی تحلیل جانشینی به معنای جستجوی الگوی پنهان تقابل نهفته در متن و سازنده معناست. پژوهش حاضر کل داستان فیلم کلوزآپ به کارگردانی عباس کیارستمی را به عنوان جامعه آماری مورد تحلیل قرار می دهد. حجم نمونه به صورت کمی نخواهد بود و روایت فیلم با در نظر گرفتن گفتگوها در قالب پلانها و سکانسها مد نظر است.
Machine summary:
تحليل فيلم کلوز آپ عباس کيارستمي بر اساس الگوي هم نشيني و جانشيني حميد ملکي ١، غلامرضا آذري ٢ و داوود صفائي 3 تاريخ دريافت : ١٥ / ٠٨/ ١٣٩٨ تاريخ پذيرش : ٢٠ / ٠٨/ ١٣٩٨ چکيده سينماي واقع گرايانه که موج نوي سينماي ايران است ١٣٤٠ به وجود آمد کـه بـيشـباهت بـه مـوج نـو سينماي فرانسه نبود.
سينماي عباس کيارستمي، به عنوان سينمايي مملو از پيام ها و نشانه ها جهـت انتقـال ارزش هـا و هنجارهاي فرهنگي، نقش بسيار مهم ، مسأله آميز و مؤثري در معرفي مسائل ارتباطات ميان فردي و اخلاقي دارد؛ بنابراين علت ديگر انتخاب اين موضوع ، علاقه مندي پژوهشگر به مضمون اين فـيلم و داشتن دغدغه هاي اخلاقي است ، چراکه نگارنده بر اين باور است که سينماگر با قدرت ارتباطي خـود ميتواند پاسخگوي نيازهاي مهم اخلاقي انسان باشد و به حق ، کيارستمي در اين فيلم به ايـن مهـم دست يافته است .
چنـدلر عنوان ميکند که ، پديده اي به نام واقع گرايي ژانري وجود دارد به اين معنا که بينندگان سـريال هـاي تلوزيوني، در مورد سريالي که با آن خو گرفته اند با توجه به واقعيت ژانر آن سريال را قضاوت ميکند نه بر اساس واقعيت خارجي؛ در واقع چنين سريال هاي را بايد به عنوان جهاني در خود بپـذيريم زيـرا قوانين خاص خود را دارند که گاهي متفاوت از قواعد روزمره زندگي هستند، که مبناي چيـزي اسـت که تعليق ارادي ناباوري ناميده ميشود(چندلر، ١٣٨٧: ١٠٤).