Abstract:
از جانب خلفای عثمانی، دستورالعمل های بزرگ اصلاحی، طی سه دستخط در خصوص انجام اصلاحات جدید در جامعه عثمانی صادرشد، اوّلین دستورالعمل معروف به دستخط شریف گلخانه در سال 1839 م و یک سال بعد فرمان دیگری به نام دستخط همایون و پنج سال بعد فرمان سومی تحت عنوان دستخط همایون ثانی ابلاغ گردید.اساس این فرامین و دستورالعمل ها، در ایجاد قانون، تشکیلات نوین اداری، برابری افراد در برابر قانون،محاکمه عادلانه، ایجاد مدارس جدید، و وزارت معارف خلاصه می شد.تحولات جامعه عثمانی از دید دولتمردان نواندیش قاجار به ویژه در دوره ناصرالدین شاه پنهان نماند و با الگوقرار دادن تنظیمات عثمانی در ایران دست به اقدامات و اصلاحات مشابهی زدند. در این پژوهش به تاثیر تنظیمات عثمانی بر اقدامات تجدد خواهانه دولتمردان قاجار که مورد مطالعه و تحقیق دقیق قرار نگرفته پرداخته می شود.
On the part of the Ottoman Caliphs, great corrective guidelines, During the three Decrees on the implementation of new reforms in the Ottoman community, The first instructor known as the Noble Decreeing Gallery in 1839 And one year later another command called Homayoun's Decreeing. And five years later, a third command was issued under the title of Homayoun Thani's Decreeing. The basis of these decrees and instructions, in establishing the law,Modern office Equality of persons against the law Fair trial,Creating new schools, And the Ministry of Education. The changes of the Ottoman society from the viewpoint of the newly established Qajar dynasties, especially during the time of Naser e Din Shah, should not be hidden. And by modifying the Ottoman regime in Iran, they made similar measures and reforms. The changes of the Ottoman society from the viewpoint of the newly established Qajar dynasties, especially during the time of Naser e Din Shah, should not be hidden. And by modifying the osmani regime in Iran, they made similar measures and reforms.
In this research, the effect of Ottman adjustments on the modernization measures of the Qajar statesmen who have not been studied and thoroughly investigated are discussed.
Machine summary:
دستخط ها و فرامین اصلاحی خلفای عثمانی ، جامعۀ آن کشور را به تدریج متحول ساخت و از طرفی چون امپراتوری عثمانی از قرن ها پیش در مرز بین اسلام و مسـیحیت متولـد شـده بود (لوئیس ،١٣٧٢: ٥٦) و درواقع بین شرق و غرب حکم پلی را داشت و طی چندین قـرن بـه صورت نیرومندترین و بادوام ترین و گسترده ترین کشور اسلامی در مشرق زمین درآمده و «به کانون های مهم ارتباطات تجاری میان شرق و غرب دست یافتـه بـود» (امـامی خـویی ،١٣٩٦: ١٩٣) و در حال پذیرش تحولات مدنی غرب و ارتباط مستقیم با اروپا بود و همچنین با توجه به سابقۀ حضور ایرانیان در دیار عثمانی که به روایت نصـرالله صـالحی ، ایرانیـان اهـل قلـم و دانشمند از زمان آق قویونلوها و صفوی در دربار عثمانی حضور داشتند (صـالحی ، ١٣٩١: ١٢٣) و «از قرن نوزدهم قلمرو عثمانی یکی از راه هایی بود که ایرانیـان را بـا دنیـای غـرب مـرتبط می ساخت » (امامی خویی ،١٣٨٢: ٦٢) و مهم تر از همـه بـه دلیـل داشـتن مرزهـای مشـترک ، اشتراکات دینی ، فرهنگی ، زبانی و روابـط تجـاری و سیاسـی بـا ایـران ، باعـث شـده بـود تـا دولتمردان ، شاهزادگان ، روشنفکران و آزادی خواهان ایران در دورة قاجار بیش از هر کشـور دیگری تحولات امپراتوری عثمانی را که با صدور دستخط های سه گانۀ خلفای آن امپراتـوری آغاز شده بود، الگوی اقدامات تجددخواهانۀ خود در ایران قرار دهند و بر همین اساس «پـس از عثمانی ، ایرانیان بیش از هر ملت مسلمان دیگری به تجربۀ تجدد ابراز تمایل کردند» (امامی خویی ،١٣٨٢: ٦٣).