Abstract:
منطقه خاورمیانه دوران گذار بسیار حساسی را میپیماید که آینده آن را در هالهای از ایام فرو رده است.
پیشبینی روند آتی تحولات در این منطقه چنان مهم است که بسیاری را در جهان به خود مشغول ساخته است.
ترسیم یک نما از آینده منطقه جز از طریق نگاه به گذشته و همچنین ارزیابی موازنه کنونی قوا در آن میسر
نخواهد برد برای وعده والفور در (۱۹۱۹۷) که مبتای تاسیس اسراییل استء اساسا هدتی دومنظوره تعریف شده
بود» یکی کوجدادن یهودیان از اروپا و رهایی از شرشان و دیگری ایجاد پایگاهی متحد غرب در منطقه خاورمیانه
که برای درگیری طولانیمدت با اعراب و مسلمانان شکل میگرفت. کندوکاوی در مناسبات بینالملل نشان
میدهد که منطقه خاورمیانه سباسیترین نقطه جهان است که تحولات آن تاثیر مستقیمی پر تحولات جهانی
داشته و دارد. به همین دلیل شاید به اصلیترین صحنه منازعه بینالملل مبدل شده است؛ افزون بر قدرتهای
اول جهانی قدرتهای درجه دو نیز درصددند تا در آن برای خود موقعیتی دستوپا کنند. منازعه سنگین جهانی»
منطقه را با وضعیت بسیار دشواری مواجه کرده است که پیشبینی آینده ۳ باز هم دشوارتر میکند. در این میان
نیروهای داخلی نیز روند پر افتوخیزی را طی میکنند که شاهد صعود برخی جریانها و افول برخی دیگرهستیم.
در ادامه تحقیق مناسب است به عوامل قوت متحدان ایران و همچنین وضعیت کنونی متحدان غرب و آمریکا
و نقش دیگر قدرتهای جهانی در آن پرداخته شود تا بتوان در پرتو آن فهم مناسبتری از آینده بهدست آورد.
نگاهی به پرآمدن نیروهای غبردولتی که آینک نقش انکار ناپذبری یافتهاند نیز ضروری است. در پایان با استنادیه
رویکرد نیروهای موثر منطقهای و جهانی به این نتیجه رسیدهایم که چالشهای کنونی منطقه لااقل برای چند
سال ادامه خواهد داشت؛ اما بعید است در موازنه کنونی قوا تغییر زیادی حاصل شود.
The Middle East region is going through a very sensitive transition period that has left its future in a state of uncertainty. The prediction of the upcoming developments in this region is so important that many in the world are preoccupied with it. It will not be possible to draw a view of the future of the region, except by looking at the past, as well as assessing the current balance of power in it. For the Balfour Declaration (1917) which is the basis for the foundation of Israel, essentially a dual purpose was defined; one was the displacement of Jews from Europe and getting rid of them, and the other was the establishment of a base united with the west in the Middle East, which was created for long-term conflict with Arabs and Muslims. An exploration of international affairs shows that the Middle East is the most political point in the world, whose developments had, have and will have a direct impact on global developments. Maybe, that is why it has become the main scene of the international conflict. And in addition to the first world powers, the second-rate powers also strive to gain a foothold in this region. The heavy global conflict has made the region face a very difficult situation, which makes predicting future even more difficult. Meanwhile, the internal forces are experiencing a fluctuating process, witnessing the rise of some trends and fall of others. Continuing with the research, it is appropriate to consider the strength factors of the allies of Iran and also the current status of the Western and US allies, and the role of other global powers in the region, in order to gain a better understanding of the future in the light of this. It is also necessary to look at the rise of non-state forces that now play an undeniable role. In the end, drawing on the approach of effective regional and global forces, we have concluded that the current regional challenges will continue for at least a few years, but it is unlikely that there will be a lot of change in the existing balance of power.
Machine summary:
اما مشکلات خاورميانه فقط در مسئله فلسطين خلاصه نمي شود؛ کندوکاوي در مناسبات بين الملل نشان مي دهد که اين منطقه سياسي ترين نقطه جهان است که تحولات آن تاثير مستقيمي بر تحولات جهاني داشته ، دارد و خواهد داشت .
هريک از مدعيان قدرت در صحنه جهاني ، کوشيده اند تا در اين منطقه جاي پايي براي خود مهيا کنند؛ اما مرزبندي سياسي و جغرافيايي کنوني حاصل توازن قوايي است که پس از دو جنگ جهاني در سطح جهان شکل گرفت ؛ اما با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و خلل عظيمي که در نظام بين الملل پديدار شد، به موازات آغاز مرحله گذار در مناسبات بين الملل ، مرحله گذار خاورميانه نيز در ابتدا به صورت پنهان آغاز شد و با گذر زمان نشانه هاي آن آشکار گرديد.
اگر خاورميانه را صحنه نبرد آمريکا و ايران بدانيم ، آنگاه اين پرسش مطرح مي شود که در پرتو نابرابري کاملا روشن در توانمندي دو کشور و قوت فوق العاده آمريکا در مقايسه با قدرت متوسط ايران ، پس چرا برنامه هاي آمريکا به صورت دلخواه ايشان پيش نمي رود؛ اما متحدان ايران در منطقه در نبردي نابرابر از نظر امکانات اقتصادي و نظامي در حال پيشروي و تثبيت قدرت خود هستند؟ در پاسخ به اين پرسش مي توان به دو نکته اساسي اشاره داشت : ١- برخي از متحدان ايران در منطقه توانمندي بالايي دارند؛ اين در حالي است که متحدان ايالات متحده آمريکا، توانمندي درخوري ندارند که بتوانند در اين عرصه با قدرت ظاهر شوند.