Abstract:
اباضیه بهسبب انتساب به خوارج به جنگافروزی و خشونت متهم بوده و از اینرو کوشیده است تا این اتهام را از خود دور کند. در بین علمای اباضی در خصوص اساس رابطه با غیرمسلمانان دو نظریه وجود دارد: یکی اساس رابطه را در ابتدای جنگ میداند و دیگری اساس رابطه را بر صلح و دوستی پایهریزی کرده است و جنگ را فقط برای دفاع جایز میداند. اباضیه در ابتدا دیدگاه اول را قبول داشتند، ولی با بازسازی و تجدید بنای خود، به نظریۀ دوم گرایش پیدا کردند. دیدگاه دوم مورد قبول اباضیان معاصر است و میگویند که اسلام دین صلح است. اباضیه متقدم نسبت به مسلمانان مخالف مذهب خود بهویژه شیعیان نگاه تند، افراطی و انحصارگرایانه داشتهاند، ولی مهم این است که علمای معاصر اباضیه از این نگاه صرفنظر کردهاند و مسلمانان غیراباضی را مسلمان میدانند، به خون و اموال آنان احترام و میگذارند و سرزمین آنها را سرزمین توحید میدانند. این مقاله با رویکرد توصیفی - تحلیلی و با روش کتابخانهای به تغییر دیدگاه اباضیه از اصل اولی جنگ، به اصل اولی صلح در رویکرد اباضیه با غیرمسلمانان و مسلمان مخالف خود و بهویژه شیعه میپردازد..
Ibadiyya has been accused of inciting war and violence because of its affiliation to the Kharijites, so it has tried to avoid the accusation. Among the Ibadiyya scholars, there are two theories about the basis of the relationship with non-Muslims, one establishes the war as the basis of the relationship originally and the other establishes the peace and friendship as the basis of the relationship and considers the war permissible only for defense. Ibadiyya initially accepted the first view, but with its reconstruction, it turned to the second theory. The second view is accepted by contemporary theologians, who say that Islam is the religion of peace. The early Ibadiyya had a sharp, extremist and monopolistic view of Muslims who opposed their religion, especially Shi’ites, but what is important is that contemporary Ibadiyya scholars disregard this view and consider non- Ibadiyya Muslims as Muslims, respecting their blood and property and their land is called the land of monotheism. Using a descriptive-analytical approach and a library method, this article discusses the changing of Ibadiyya's view from the first principle of war to the first principle of peace in Ibadiyya's approach to non-Muslims and anti-Muslims, especially Shi’ites.
Machine summary:
البته سه ضابطه را هم متذکر مـي شـوند که اين ضوابط بسيار مهم و کاربردي هستند و عبارتند از: الف ) رابطۀ بين مسلمانان و غير مسلمانان صلح خواهد بود، زيرا صـلح مطـابق فطرتـي محسوب ميشود که خداوند متعال همۀ ما را با آن فطرت پاک آفريده است (نک : ابوالوفـا، ٢٠١٣: ٢٧٣ ـ ٢٧٧)؛ ب ) با اينکه اسلام دين صلح است ، ما هرچه مي توانيم بايد قواي نظامي خود را تقويت کنيم ، به دو علت : يکي براي ترس دشمن و ديگري اينکه اگر دشمن به ما هجـوم آورد، مـا توان مقابله با آنان را داشته باشيم و اين توانايي مصداق آيۀ «و أعدوا لهم مااستطعتم من قـؤە و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شي ء في سبيل الله يوف إليکم و أنتم لا تظلمون » (انفال : ٦٠) است ؛ ج ) اگر معاهده اي بين ما و غيرمسلمانان امضا شد، بايد به آن وفادار باشـيم و ايـن هـم مصداق آيۀ «فما استقاموا لکم فاستقيموا لهم إن الله يحب المتقين » (توبه : ٧) است ، مگر اينکـه علايم خيانت آشکار شود که در اين صورت آن معاهده نقض خواهد شد و مـا بنـا بـر آيـۀ مبارکۀ «و إما تخافن من قوم خيانۀ فانبذ إليهم علي سواء إن الله لا يحب الخائنين » (انفال : ٥٨) از خود دفاع خواهيم کرد.