کلاه - Journal آزما Literature and art

سه فیلم از این میان از كمدی‌های محبوب مردم بود كه داستان آن در آنتورپ می‌گذرد و به قول منتقدی فاندرهیدن را به مارسل پانیول شهر شِلدِه تبدیل كرد. شركت تولیدی فاندرهیدن تحت نظارت آلمانی‌ها اداره می‌شد و مادرم را به مدت چند هفته به برلین اعزام كردند كه در آن‌جا نقش كوچكی در فیلم بل آمی به كارگردانی ویلی فراست به عهده گرفت. جامه‌دار تئاتر به مادرم علاقه‌مند شده بود و به او پیشنهاد كرد كه مدیریت برنامه‌اش را به عهده بگیرد. مادرم قرار بود نقش بهترین دوست ویلی دن اودن را بازی كند. حرف او اوپن‌فیلد را خیلی گنده خطاطی كرده بودند و وسط آن دروازه‌ی براندنبرگ ظریفی جا گرفته بود. فلیكس اوپن‌فلد خیلی به فیلم دل بسته بود. قرار بود در صحنه‌ی اول فیلم مادرم فقط خودش باشد. حدود چهار صبح با صدایی كه گمان می‌كرد صدای رعدوبرق باشد از خواب پرید اما این صدا خیلی بلندتر بود. » ایستگاه غلغله بود و مادرم به هزار زحمت راه خود را به سمت سكو باز كرد تا به قطار بروكسل برسد. تاكسی آن‌ها را به بروكسل رساند و سر خیابان دو ترفورین پیاده كرد كه چند ساختمان كاملاً تخریب شده بود. توی حیاط استودیو سونور كامیون و یك ماشین كروكی گنده دیدند كه تا خرتناق پر كرده بودند از بار و چمدان. وقتی مادرم و اوپن‌فلد بزرگ در استودیو صدا وارد شدند، فلیكس اوپن‌فلد به افراد مختلف دستور می‌داد كه دوربین‌ها و نورافكن‌ها را جمع می‌كردند. اوپن‌فلد بزرگ گفت، فكر كنم در آمریكا بشود فیلمبرداری كرد.