Abstract:
تحقیق حاضر میکوشد با بهکارگیری مفاهیم «نسبتدهی فرصت/تهدید» و «ساختار فرصت گفتمانی» در نظریههای جنبش اجتماعی و استراتژی روشی مقایسه تفریدی به این پرسش پاسخ دهد که چرا درحالیکه گروههای سیاسی غیراسلامگرا و در سطحی وسیعتر عموم مردم در ایران، مشتاقانه به استقبال اعتراضات روحانیون اسلامگرا در دی1356 رفتند، بسیاری در مصر، از همان ماههای نخستین، با احتیاط و حتی نگرانی نظارهگر حضور سازمان اسلامگرای اخوانالمسلمین در صحنۀ انقلاب 2011 بودهاند؟ مطابق نتایج این تحقیق، در ایرانِ دهۀ 1350، اهمیت یافتن مبارزه با «استعمار فرهنگی» در چهارچوب گفتمانهای «غربزدگی» و «بازگشت به خویشتن»، زمینۀ فکری اتحاد میان روحانیون مبارز و شمار قابلتوجهی از روشنفکران و گروههای سیاسی را فراهم کرده بود و علاوه بر این، ازآنجاکه رسیدن روحانیون به قدرت دولتی در تاریخ معاصر ایران مسبوق به هیچ سابقهای نبوده و امری دور از ذهن بود، سایر گروههای سیاسی مخالف، حضور روحانیون مبارز را در سیاست همچون فرصتی سیاسی برای خود در نظر میگرفتند.
با گذر از ایرانِ 1356 به مصرِ 2011 و به دنبال پایان یافتن جنگ سرد و تأثیرات «موج سوم گذار به دمکراسی»، ایدئولوژی لیبرالیسم در سطح جهانی هژمونیک شده و زمینهساز تنشهای فکری و ارزشیِ متعددی بین اسلامگرایان و شماری از گروههای سیاسی شده بود. افزون بر این تغییر گفتمانی، آمیزهای از دلایل گوناگون باعث شد تا سایر گروههای سیاسی به حضور اسلامگرایان اخوانی در بحران انقلابی اگرنه همچون تهدیدی سیاسی، دستکم با احتیاط بسیار بنگرند، از جمله: الف- بروز اسلامگرایی تروریستی در مصر و خاورمیانه؛ ب- تصویر منفی رسانههای غربی و عربی از نتایج انقلاب اسلامی در ایران؛ پ- عقبنشینی دولت مبارک از برخی سیاستهای سکولار خود و در نتیجه تقویت اسلام محافظهکار؛ ت- ظهور و محبوبیت «واعظان نو» که مبلغ اسلامی شخصی و «غیرسیاسی» بودند؛ و ث- سابقه حضور بلندمدت اخوانالمسلمین در سیاست رسمی مصر و توان سازمانی بسیار بالای آنها.
Why did the non-Islamist political groups, and the Iranian people in general, enthusiastically welcome the protests of the Islamist clergy in January 1978, while many Egyptians regarded the presence of the Muslim Brotherhood in the revolutionary scene of 2011 with a considerable caution? This paper seeks to answer this question by using the concepts of ‘attribution of opportunity/threat’ and ‘discursive opportunity structure’ and the methodological strategy of ‘individualizing comparison’. According to the results, the importance of fighting against ‘cultural colonialism’ set the intellectual ground for the alliance of non-Islamists with the oppositionist clergy in the 1970s. Moreover, since there was no record in the contemporary history of Iran for the clergy to hold state power, the oppositionist activities of the clergy was attributed as a political opportunity by other oppositionist groups. With the transition from the Iran of 1978 to the Egypt of 2011, the ideology of liberalism became globally hegemonic and set the stage for value-based tensions between the Islamists and non-Islamists. Furthermore, because of a) the emergence of terrorist Islamist groups in Egypt and abroad; b) the retreat of the Mubarak regime from some of its secular policies and, consequently, the reinforcement of the conservative Islam; c) the emergence of ‘new preachers’ broadcasting an ‘apolitical’ version of Islam; and d) the long history of Muslim Brotherhood of being in formal politics and their high organizational resources; the revolutionaries regarded the presence of the Muslim Brotherhood in the revolution with a great caution, if not as a threat.
Machine summary:
اسلام گرايان به مثابه فرصت يا تهديد براي کنشگران انقلابي (مطالعۀ تطبيقي انقلاب اسلامي ايران و انقلاب ٢٠١١ مصر) محمدعلي حاضري ١* تاريخ دريافت : ١٣٩٨/٤/٢٣ کامران گشنيزجاني ٢ تاريخ پذيرش : ١٣٩٨/٦/٣١ چکيده تحقيق حاضر ميکوشد با به کارگيري مفـاهيم «نسـبت دهـي فرصـت /تهديد» و «سـاختار فرصـت گفتمـاني» در نظريه هاي جنبش اجتماعي و استراتژي روشي مقايسه تفريدي به اين پرسش پاسخ دهـد کـه چـرا درحـالي کـه گروه هاي سياسي غيراسلام گرا و در سطحي وسيع تر عمـوم مـردم در ايـران ، مشـتاقانه بـه اسـتقبال اعتراضـات روحانيون اسلام گرا در دي ١٣٥٦ رفتند، بسياري در مصر، از همان ماه هاي نخستين ، با احتيـاط و حتـي نگرانـي نظاره گر حضور سازمان اسلام گراي اخوان المسلمين در صحنۀ انقلاب ٢٠١١ بوده اند؟ مطابق نتايج اين تحقيـق ، در ايران دهۀ ١٣٥٠، اهميت يافتن مبارزه با «استعمار فرهنگـي» در چهـارچوب گفتمـان هـاي «غـرب زدگـي» و «بازگشت به خويشتن »، زمينۀ فکري اتحاد ميان روحانيون مبارز و شمار قابل توجهي از روشنفکران و گروه هاي سياسي را فراهم کرده بود و علاوه بر اين ، ازآنجاکه رسيدن روحانيون به قدرت دولتي در تـاريخ معاصـر ايـران مسبوق به هيچ سابقه اي نبوده و امري دور از ذهن بود، ساير گروه هاي سياسي مخالف ، حضور روحانيون مبارز را در سياست همچون فرصتي سياسي براي خود در نظر ميگرفتند.