Abstract:
ادبیات سنّتی ایران بر خلاف آموزههای قرآنی و سنّت معصومین علیهم السلام برای زن حرمتی درخور و شانی به سزا قائل نمیشد. در این نگاه زن همچون وسیلهای برای خدمت به مرد و پر کردنلحظات او به شمار میرفت، بدون این که از حقوق مساوی برخوردار باشد ویا اینکه حتّی حقّی برایاعتراض داشته باشد. بعد از جریان مشروطه این نگرش دگرگون شد. زنان برای احیای مطالبات حقوقیخود اقدام کردند، مردان نیز به انصاف گرائیدند. رسیدن به شان انسانی، یافتن منزلت برابر در خانواده واجتماع، فراهم آمدن شرایط مناسب برای تعلیم و حضور در اجتماع و مشارکت در امور سیاسی واجتماعی، ره آوردهای فرخندهای بود که نهضت مشروطه عاید زنان ساخت. در این مقاله به کوشش چندتن از شاعران مشروطه در تنویر افکار عمومی وتشویق زنان به احیای حقوق خود، اشارات کوتاهی شدهاست. حقوقی که ساختار بیمار اجتماعی، بر خلاف سنّت الهی، به ستم از آنان سلب کرده بود.
Machine summary:
نظري به گوشه ايران افکنيد و ببينيد در خانه هايي که ديوارهايش از سه تا پنج ذراع ارتفاع دارد مخلوقاتي سر و دست شکسته بعضي با رنگ پريده و برخي برهنه در زنجير اسارت به سر مي برند» (آدميت فريدون،١٣٥٠، ص١٥٧) در چند بيت که در زير آورده مي شود ژاله قائم مقامي، تلخ ترين و گزنده ترين ناخشنودي هاي خود را از اوضاع موجود زنان در عصر خود و نگاه متفاوت اجتماع به زن را اين گونه بيان مي دارد: ز اتحّـاد جـان زن هاي خـدا گفتـار نيسـت بـس سخن ها ز اتحّاد جان مردان خداست خاصّ مردان است اين حق هاي ازمذهب جدا مذهب ما گر چه اکنون در کف زورآزماست اين کتـاب آسـماني دين تو، آخر شرم دار اين تو و آيين اسلام،آن چه مي گويي کجاست کي خدا پروانه ي بيداد را توشيح کرد؟ کي پيمبرجنس زن رااين چنين بيچاره خواست ؟ (قايم مقامي،١٣٤٥، ص ٢٦) شاعر بعد از بيان برابري بين زن و مرد، زنان را به بيداري مي خواند: دست و پايي، همتي، شوري، قيامي، کوششي شـهر هستـي، جـان من جز عرصه نـاورد نيست آخـر اي زن جنبشي کـن تا ببينـد عالـمي کانچه ما را هست ، هم زان بيشتر در مرد نيست (قايم مقامي،١٣٤٥، ص٥) پروين اعتصامي نيز در اين مورد چنين سروده هايي دارد : از چه نسوان از حقوق خويش بي بهره اند نام اين قوم از چه دور افتاده از هر دفتري ؟ (اعتصامي ، ١٣٥١ص ٢١٨) فروغ در حسرت تنهايي زن و گرفتاري وي، او را به خروش و پويايي دعوت مي کند: تـو تنـها مانـده اي اي زن در بند ظلم و نکبت و بدبختي تسليم حـرف زور مشـو هرگز با وعده هاي خوش، منشين از پاي سيلي بشو ز نفرت و خشم و درد سنگ گران ظلم بکن از جاي (وزيري،١٣٥٢، ص٢٤١) بعد از اين شواهد شعري که آورده شد، به اين نکته اعتراف دارم که ادبيات معاصر در بيان شأن زن يکدست نيست .