Abstract:
یکی از صنایع ادبی بهکاررفته در متون ودایی، متون ایرانی باستان (کتیبههای فارسی باستان، اوستای متقدّم و اوستای متأخّر) و متون ایرانی میانۀ غربی (متون زردشتی، مانوی و کتیبهها) صنعت ادبی قلب نحوی است. صنعت قلب نحوی، وارونهسازی ساختارهای دستوری در عبارات یا بندهای پیاپی است. این صنعت را با صنعت طرد و عکس و نیز صنعت تشابهالاطراف در بلاغت فارسی مقایسه کردهاند. طرد و عکس یکی از نمونههای قلب نحوی است. برخی از مثالهای تشابهالاطراف میتوانند نمونۀ قلب نحوی به شمار آیند. صنعت قلب نحوی در ادبیّات ایرانی دوران باستان و میانه و نو (فارسی دری) استمرار و توالی داشته است. هر چند هیچ یک از اصطلاحات بدیع فارسی معادل دقیق آن نیست.
chiasmus is a literary figur that has been used in Vedic texts, Old Iranian texts (Old Persian Inscriptions, Old Avesta and Young Avesta), and West Middle Iranian texts (Zoroasterian and Manichaen texts and inscriptions). Chiasmus is a reversal of grammatical structures in successive phrases or clauses. chiasmus has been compared with "tard-o-aks" and "Tašāboh-olatrāf" or "tasbīq" in Persian literature. "tard-o-aks" is an example of Chiasmus. Some of examples of "Tašāboh-olatrāf" can be regarded as Chiasmus. Chiasmus has been continued in Iranaian literature in Old, middle and new age (=persian literature), although there is not the exact equivalent for that in Persian rhetoric.
Machine summary:
صنعت قلب نحوي در متون ودايي ، متون ايراني باستان مانند اوستاي متقدم و متـأخر و کتيبه هاي فارسي باستان و در متون ايراني ميانة غربي ماننـد متـون فارسـي ميانـة زردشـتي ، پهلوي اشکاني کتيبه اي ، و متون پارتي و فارسي ميانة مانوي به کار رفته است .
٢. متن در واژه نامه هاي اصطلاحات ادبي از صنعت قلب نحوي اين گونه سخن گفته اند : «کياسموس (يوناني : متقاطع ) وارونه سازي ساختارهاي دستوري در عبارات يا بنـدهاي پياپي است .
آن نويسندگاني که روي دادن قلب نحوي را غالبا به ساختار جملـة متوازن متقارن متکي دانسته اند، از اين جهت بر حق اند که قلـب نحـوي در بسـياري از نمونه ها، در قطعه هاي متوازي رخ مي نمايد، و به عنوان گونه اي دگرگوني عمل مي کند.
ويژگي مهم قلب نحوي دگرگوني در چيـنش واژه هـا و سـاختار جملـه اسـت ، و ايـن برخلاف ديگر مصاديق «تکرار» (براي نمونه تکرار عبارات متقارن ) است که در آنها چينش واژه ها و ساختار جمله دست نخورده مي ماند.
تکرار واژه اي از جزء نخست عبارت در جزء دوم همراه با قلب نحوي از راه هاي تأکيد بر بخش مهم تر جمله است .
«عکس نحوي ، تشابه الاطراف ، تسبيغ ، قلب نحوي : بنيان اين صنعت بلاغي نيز مانند تکرار نحـوي بر قرينه سازي نحوي استوار است اما ترتيب اجزاي نحـوي قرينـه در گـروه هـاي تکـراري عکس يکديگر قرار مي گيرند؛ براي نمونه در تکرار نحوي گفته مي شود : مـن و او بـا هـم بيرون رفتيم ، من و او به ديگران درود گفتيم ، من و او به پيشتاز آينده تاختيم .