Abstract:
جایگاه عقل و اندیشه انسان در مبحث انتظار بشر از دین چیست؟ این نوشتار با بررسی تطبیقی و مقایسه دیدگاه شیخ طوسی و غزالی به روش توصیفی-تحلیلی درمقام یافتن پاسخ به این سؤال است. آن گاه طی تحقیق حاضر معلوم میگرددکه این دانشمندان برای عقل در فهم انسانی در ساحت شناخت خدا، نقش اساسی قایلاند اما درباره ماهیت و چیستی عقل و چرایی خطای آن سخن نگفتهاند. هر چه دامنه وحی و آموزههای شریعت،گستردهتر میشود، از محدوده دخالت و تأثیر عقل کاسته میشود. از نظر این دو متفکر، اتکا صرف به عقل بدون مراجعه به آموزه های وحیانی کافی نیست؛ غزالی معرفت الهی را بواسطه شرع، واجب میداند و شیخ طوسی به وجوب عقلی معرفت با معاضدت انبیا معتقد است. از دیگر نتایج مقاله، این است که؛ فطری بودن حس خداجویی به معنی بدیهی بودن آن نیست. در نهایت، به چالش جدی عصر حاضر در تلقی عقل بهعنوان شأنی از شئون نفس و اثبات وجود مستقل نفس اشاره میشود.
What is the place of human reason and thought in the matter of human expectation from religion? Comparing Sheikh Tusi and Ghazzali`s views with an analytical-descriptive method, this article is an attempt to answer to this question. As found by the study, the two scholars played a key role in understanding human reason in the realm of knowing God, but did not say anything on the nature of reason and on the why of its wrong. As the scope of revelation and the teachings of the Sharichr('39')ah expand, the scope of the intervention and the influence of the intellect diminishes. For these two thinkers, reliance on reason alone is not enough without reference to revelatory teachings; Ghazali considers Divine knowledge obligatory through sharia, and Sheikh Tusi believes in the intellectual necessity of knowledge with the help of the prophets. Another result of the article is that; The innate sense of seeking God does not mean that it is self-evident. Finally, the serious challenge of the present age in the understanding of reason as a dignity among the dignities of the soul and the proof of the independent existence of the soul is pointed out.
Machine summary:
شيخ طوسي با قول به عدم بديهي و فطري بودن شناخت از يک اشکال مهم و اساسي پاسخ ميدهد و يا به تعبير بهتر خود را فارغ از درگيري با چنين سؤالاتي ميبيند و آن اين است که اگر شناخت و معرفت فطري هست پس چرا انسانها در اين امر بديهي و فطري دچار اشتباه و خطا ميشوند؟ انسان در فهم و قبول بديهات مثل دو دو ميشود چهار، كه نبايد دچار خبط و خطا بشود؟ به نظر ميرسد تفسير شيخ، اين است که برخلاف برداشت عمومي، فطري بودن به معني بديهي بودن و ضروري بودن نيست؛ بلکه منظور ايشان آنست که آدمي در مقام شناخت خدا هيچگاه بينياز و مستغني از عقل و انبيا نيست که در متون ديني از اين دو به حجت باطني و ظاهري تعبير شده است و اگر غير اين بود ارسال رسل و نبوت لازم نبود.
بحثي در اشکال از افحام نبي برخي پژوهشگران فلسفه در تبيين اين عقيده غزالي (وجوب شرعي معرفت خدا) که مبتني بر انديشه اشاعره است، ميگويند: در نظر اين گروه (اشاعره) همه واجبات از طريق سمع است و عقل چيزي را ايجاب و الزام نميکند؛ زيرا عقل بههيچوجه، مقتضي حسن و قبح نيست؛ بنابراين، معرفت خداوند اگرچه با عقل حاصل ميشود، ولي با شرع واجب و لازم ميگردد و درنتيجه، ايمان و طاعت انسان نيز به توفيق و تأييد الهي وابسته است.