Abstract:
تحقیق حاضر به الگوگیری و قاعدهیابی از رفتار شخصیتها در قصههای قرآن نظر دارد و مقدمات این فرآیند فکری را به ترازوی تحلیل مینهد. انتقال از نمونه جزئی به قاعده کلی، مستلزم پیمودن چهار گام ذیل است: احراز وقوع رفتاری خاص در قصه، احراز شایستگی یا جواز رفتار، احراز قصد قصهگو بر الگوشدن رفتار و احراز دامنه عمومیتیابی رفتار. در فرآیند برداشت الگوهای عام رفتاری از قصههای قرآن، از نقشآفرینی دانستهها و مفروضات پیشین مخاطبان گریزی نیست، بلکه چهبسا مخاطبِ قصه، خود از قبل میداند که رفتار مناسب الگوشدن کدام و رفتار نامناسب کدام است و آنگاه، رفتار مناسب و دارای امتیاز را به الگو تبدیل میکند، اما رفتار فاقد امتیاز را به الگو بدل نمیکند. افزون بر این، ابهام و تردید در قصد قصهگو بر قاعدهسازی، به مفروضات مخاطبان قصه، مجال نقشآفرینی میبخشد.
The current research delves into the quality of rule-formation and model development from the behavior of characters in Quranic stories and analyses the prerequisites of this mental process. Generalization from a detailed sample to a prevailing rule requires the fulfilment of the following steps; assuring the occurrence of a particular behavior in the story, acquiring the qualification and acceptability of the behavior, obtaining the intention of the story-teller for modeling the behavior, fulfilling the conditions for generalization of the behavior. In the process of acquiring general behavioral models from Quranic stories, knowing and presuppositions play an inevitable role. Thus, the audience of the story can already distinguish a desirable behavior from an undesirable behavior and develops the earlier into a model while ignoring the later. Besides, the ambiguity in and doubt toward the intention of the story-teller for rule-formation allows for the effect of the pre-suppositions held by the audiences.
Machine summary:
در فرآيند برداشت الگوهاي عام رفتاري از قصه هاي قرآن ، از نقش آفريني دانسته ها و مفروضات پيشين مخاطبان گريزي نيست ، بلکه چه بسا مخاطب قصه ، خود از قبل مي داند که رفتار مناسب الگوشدن کدام و رفتار نامناسب کدام است و آنگاه ، رفتار مناسب و داراي امتياز را به الگو تبديل مي کند، اما رفتار فاقد امتياز را به الگو بدل نمي کند.
غالبا درک پسنديده بودن رفتار، مبتني بر دانسته ها و مفروضات پيشين مخاطبان قرآن رخ مي دهد، زيرا اغلب قرينه اي بر الگوي عموميبودن رفتاري خاص وجود ندارد، بلکه صرفا بيان شده است که فلان شخصيت نيک قصه ، به فلان شکل رفتار کرد.
فهمنده قرآن خود تشخيص مي دهد که کدام رفتار، شايسته الگوگيري است و سزا است که از آن قاعده اي عام براي همه زمان ها و مکان ها استخراج شود و کدام رفتار چنين نيست .
حال آيا در مقام قاعده يابي مي توان گفت معلم بايد ظرفيت و توان فهم شاگردانش را در نظر گيرد و پيش از آغاز آموزش ، دشواري هاي پيش رو را به آنان يادآور شود؟ آيا گوينده قصه ، رساندن چنين پيامي را قصد کرده است ؟ اگر گوينده قصه پيامي را قصد نکرده باشد آيا بر مخاطب روا است که آن را از قصه برداشت کند و به صاحب قصه نسبت دهد؟ در آيه «قال فإن اتبعني فلا تسأني عن شي ء حتي أحدث لک منه ذکرا» (کهف : ٧٠) خضر به موسي مي گويد اگر مرا پيروي مي کني نبايد از چيزي سؤال کني تا هنگامي که خود من از آن سخن گويم .