Abstract:
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانة اصلی آن، و طرح رانة دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار میگیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دورة مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جداییناپذیر سوژة یعنی زبان و اگاهی قلمداد میکند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را مینشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین میکند و ارزشیابی، ارزشِ سلسلهمراتب معانی را مشخص میسازد و به اجزاءا کلیت میبخشد، بیآنکه کثرتشان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفتشناختی سوژة مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
Nietzsche's version of deconstructing the concept of the Subjectivism is based on the epistemological gap from classical and modern understandings of knowledge, truth, language and awareness. To reinterpret the human being as a being perpetually evolving within the web of physiological processes, he presents a new framework in which tries to interpret and evaluate such phenomena as knowledge, truth, language and thought, again. Nietzsche's aim is setting aside knowledge and the will of absolute truth as its main drive, and instead, introducing another drive that employs knowledge as an instrument. For him, the discovery of truth is an illusion originated from focusing upon the two inseparable constituents of the Subject, to say, language and awareness. Instead of the ideal of knowledge and the discovery of truth, he places the concepts of interpretation and evaluation; the former determinates the meaning, usually particular, of the phenomenon, while the latter specifies the hierarchy of meanings with no bearing on their plurality. Our core question in the present paper is ‘how can Nietzsche deconstruct the concept of the Subject in spite of his breaking with its modern epistemological aspects’. And our main claim is that the deconstruction of the Subject can only be understood if we understand Nietzsche’s criticism of such concepts as truth, knowledge, language and awareness.
Machine summary:
غرب شناسی بنیادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دوفصل نامۀ علمی (مقالۀ علمی ـ پژوهشی)، سال دهم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٨، ٩٧–١١٤ گسست معرفت شناختی و واسازی سوبژکتیویسم در فلسفۀ نیچه بیان کریمی * سیدمصطفی شهرآیینی ** چکیده خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم ، بر گسسـتِ معرفـت شـناختی از فهـم هـای سنتی و مدرن در باب معرفت ، حقیقت ، زبان و آگاهی استوار است .
گسست معرفت شناختی و واسازی سوبژکتیویسم در فلسفۀ نیچه ٩٩ این مقاله بر چند فرض اساسی استوار است : الـف : نیچـه بـا آرمـان هـای سـوژه گرایـی، معرفت شناسی و حقیقت محوری هم گرایی ندارد؛ ب .
در وهلۀ دوم نیچه در تبارشناسی اخلاق و همچنین در غروب بتان مطلق گرایی و قایل شدن فیلسوفان به مفهوم حقیقت مطلـق را مـورد انتقـاد قـرار داد و آن را نامعقول ترین و گستاخانه تـرین ادعـا دانسـته اسـت (نیچـه ، ١٣٧٧: ٣٥٠) در وهلـۀ سـوم در حکمت شادان به نقد مسئلۀ زبان و آگاهی به مثابۀ جنبـه هـای جـداییناپـذیر سـوژة مـدرن پرداخته است (٣٥٤ :١٩٧٤ ,Nietzsche).
١٠٠ غرب شناسی بنیادی، سال دهم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٨ مسسئلۀ بدیعی که از منظر نیچه در آغاز فلسفه مـدرن بـا آن مواجـه مـیشـویم نـه تنهـا انفصال حقیقت از وجود حقیقی مسیحی، یعنی خداست ، بلکه انهدام و براندازی این مفهـوم نیز است .
(٢٠ به زعم نیچه خرد ما که نوعی متافیزیک زبان است از پیش فرض و باورِ به «من » حرکـت میکند و هستی جهان را از آن استنتاج مـیکنـد کـه نـوعی قیـاس بـه نفـس انسـانی اسـت (٢٥٦ :٢٠٠٩ ,Nietzsche).