Abstract:
کیخسرو، یکی از پادشاهان نامدار کیانی است که داستانهای مربوط به او، بخشی جالب توجه از شاهنامة فردوسی را به خود اختصاص داده است. هر چند فردوسی به همة دورههای زندگی کیخسرو از تولد تا مرگ پرداخته است، به نظر میرسد دوران کودکی و به ویژه پایان مرموز زندگی کیخسرو بیشتر مورد توجه عامة مردم بوده و بیشتر محل افسانهسرایی قرار گرفته است. یکی از این گونه روایتها، روایتی است که یکی از نقالان روستای ماصرم، روستایی در 40 کیلومتری جنوب غرب شیراز، به نام «خاور قشنگ» روایت میکند. این روایت به گونهای شگرف، آمیزهای از چندین روایت اسطورهای، حماسی، دینی و تاریخی است؛ به گونهای که جز در برخی از خطوط داستان، کمتر شباهتی به روایت شاهنامه دارد. به دیگر سخن، این روایت آمیزهای از ماجراهای مربوط به کوروش، فریدون، ضحاک، مریم مقدس، موسا و... است. در این روایت تنها به چگونگی تولد کیخسرو، بزرگ شدن او، قیام علیه پدر بزرگش و در نهایت فرجام کار او پرداخته شده و گویا دیگر ماجراهای مربوط به کیخسرو به دست فراموشی سپرده شده است. گفتنی مهم اینکه اغلب کهنسالان این دیار نیز داستان را از یاد بردهاند و تنها برخی از آنها، بخشهایی محدود از داستان را روایت میکنند. نگارندگان در ایــن جستار کوشیدهاند افزون بر ثبت روایتی که پیش از این در هیچ منبعی مکتوب نشده است، به بررسی و تحلیل محتوای داستان بپردازند.
Kaykhosrow is one of the prominent Kiani kings whose tales constitutes the most captivating part of Shahnameh to itself. Although Ferdowsi had dealt with all periods of his life from birth to death, yet it seems that his childhood and in particular his mysterious end received more attention by the public all the more reason for being a target for weaving myths around it. One such narrative is the one narrated by one of the naqqals named Khavar Ghashang in the village of Masaram situated 40 km southwest of Shiraz. This extraordinary narrative is an amalgam of several mythological, epic, religious, and historical narratives to an extent that apart from certain story lines it does not seem to resemble much to its Shahnameh counterpart. In other words this narrative is a fusion of different adventures related to Cyrus, the great, Feraydun, Zahhak, Holy Mary, and Moses. This article focuses on parts of the narrative concerning the events surrounding Kaykhosrow’s birth, his growing up, his uprising against his grandfather and finally his fate. It is assumed that other areas of his life were gradually forgotten since most elders in Masaram cannot recall the story and only a few narrate limited part of the tale. The purpose of this article is to record this narrative which is not cited in any sources and also to study and analyze its content.
Machine summary:
در منابع تاریخی دورۀ اسلامی نیز کیخسرو پادشاهی نیک خصال معرفی میشود تا آن جا که برخی از منابع ، مقامی پیام برگونه برای او قائل میشوند (دینوری، ١٣٦٤: ٣٨-٣٧؛ مسعودی، ١٣٨٩: ٨٥؛ بلعمی، ١٣٥٢: ٥٩٨؛ گردیزی، ١٣٦٣: ٤٧-٤٩؛ ٤٢-٤٤؛ ثعالبی، ١٣٦٨: ١٣٨، ١٤٣-١٤١، .
هر چند کیخسرو جزو شخصیت های محدود شاهنامه است که زندگیش از آغاز تا مرگ به گونه ای کامل روایت شده است ، اما روایت های شفاهی و نقالی موجود نشان میدهد عامۀ مردم بیش تر به پایان مرموز زندگی کیخسرو علاقه نشان داده اند و در این باره بیش تر داستان سرایی کـرده اند.
١- چگونگی تولد کیخسرو در این بخش از داستان چند گفتنی مهم وجود دارد: ١- نام مادر کیخسرو در روایت نقالی، کیبانو آمده ولی در روایت شاهنامه فرنگیس است .
٢- بررسی دلیل نگرانی پادشاه از تولد کیخسرو ١- در شاهنامه ، پادشاهی که با کیخسرو دشمنی میورزد، افراسیاب است ؛ حال آن که در روایت نقالی، پادشاه ایران این نقش را بر عهده دارد.
با همۀ این نگرانیها افراسیاب نیز در برابر تقدیر تسلیم میشود و از کشتن کیخسرو چشم پوشی می کند مشروط به این که پیران کودک را به شبانان بسپارد تا از نام و نژاد خود چیزی نداند؛ حال آن که در روایت نقالی، پادشاه خوابی میبیند که اساس نگرانی او میشود.
سخن مهم این است که در روایت های منابع کهن نیز به دیو بودن افراسیاب اشاره شده است (بویس ، ١٣٦٧: ١/ ١٤٧-١٤٦؛ ثعالبی، ١٣٧٢: ٨٩).
گفتنی مهم این که دیگر شخصیت های داستان نیز مانند رستم ، جادوگر (پیش گو)، فرمان دۀ سپاه و پادشاه نقشی متفاوت نسبت به هم تایان خود در شاهنامه دارند.