Abstract:
کنکاش در اندیشه ی سیاسی دکتر علی شریعتی حداقل پیشین های ۴۰ ساله دارد. حاصل
این کنکاش، بروز آرا و نظرات مختلف و گه گاه متناقض درباره این اندیشمند ایرانی است.
مناسبات بین سنت و مدرنیته، تلاش شریعتی برای تلفیق آن دو، دست یابی به یک الگوی
جدید و بنیان گذاری جامعه ای آرمانی بر پایه ی آن الگو، از موضوعاتی است که بنیان
اندیشه ی شریعتی را تشکیل داده است. سوال اصلی پژوهش چنین است: مه مترین دلیل
شریعتی برای ایجاد گفتگو میان سنت و مدرنیته چیست و این تلاش وی چه سرانجامی
داشت؟ ظاهرا شریعتی به دلیل ازخودبیگانگی مردمان جهان سوم، به دنبال ایجاد هم سویی
و مکالمه بین سنت و مدرنیته بود. مقاله در نظر دارد با توصیف و تحلیل اندیش هی شریعتی
و با استفاده از روش تاریخی-جامعه شناختی و بر اساس نظریه ی بحران اسپریگنز، صحت
و سقم این فرضیه را واکاوی کند. بررسی های پژوهش نشان می دهد که شریعتی با ارائه ی
گفتمان های پروتستانیسم اسلامی و بازگشت به خویشتن، در پی ایجاد هم سویی بین سنت
و مدرنیته بوده، هر چند در دست یابی به این هدف چندان موفق نبوده است.
Machine summary:
با وجـود ايـن ، اين نکتـه حائز اهميت اسـت کـه شـريعتي بـا ورود بـه عرصـه ي سـنت و مدرنيتـه در يکـي از پرالتهابتريـن دوره هـاي تاريخي ايـران، چـه هدفـي را دنبـال ميکـرده و بـه چـه نتيجه اي رسـيده اسـت ؟ بـه اعتقـاد نگارنـده ، دليل اصلـي ورود شـريعتي به صحنه ي منازعات سـنت و مدرنيتـه در آن دوران، ازخودبيگانگي ايرانيان و روشـنفکران ايراني اسـت ؛ چراکه اليناسـيون، به تعبير شـريعتي، به مثابه بحراني اسـت که ريشـه ي همـه ي نابه سـامانيها و بينظميهـاي سياسـي و اجتماعـي بـوده و باعـث از دسـت رفتـن هويت حقيقـي و فطري انسـان و شـکل گيري آگاهي کاذب و نهايتـا انحطاط مردمان جهان سـوم و جوامع اسـلامي به ويژه ايران شـده اسـت .
پژوهـش حاضـر سـعي دارد بـر مبنـاي نظريـه ي بحـران اسـپريگنز و بـا روش تاريخـي ـ جامعه شـناختي، يعنـي با اسـتفاده از عناصـر و پديده هـاي تاريخـي، نسـبت بـه تبييـن بحـران اليناسـيون کـه از نظـر شـريعتي به عنوان يـک بحـران اجتماعـي تلقي شـده و ظاهـرا مهم ترين دليـل براي تلاش شـريعتي در تلفيق سـنت و مدرنيتـه و ايجـاد يـک الگـوي جديـد اجتماعـي اسـت ، اقـدام کنـد و نتيجـه ي ايـن تـلاش را 1.
شـريعتي بـا تأکيـد بـر اصـول سـه گانه اعتـراض، تغييـر و عمـل ، سـعي دارد اسـلام را از صـورت تکـرار سـنت هاي ناآگاهانـه کـه بـه تعبيـر او بزرگتريـن عامـل انحطـاط اسـت (شـريعتي، ۱۶۶:۱۳۷۰) به صورت اسـلام آگاهيبخـش ، مترقـي و معتـرض و به عنـوان يـک ايدئولـوژي آگاهيدهنـده و روشـنگر تبديـل کنـد تـا مسـئوليت ، حرکـت و ميـل بـه فـداکاري را بـراي انسـان بـه ارمغـان آورد؛ چراکـه در نظـرگاه وي، ديـن و اعتقـادات مذهبـي تنهـا در صورتـي معتبـر و قابـل قبـول اسـت کـه تأثيـر مثبـت و سـازنده در زندگـي فردي و اجتماعي داشـته باشـد، نه اين کـه از راه هاي علمـي و منطقي يـا نظريه هـاي فيزيـک و شـيمي و کلام و فلسـفه اثبـات شـده و حـق و باطـل آن مشـخص شـود (شـريعتي، ۲۵۷:۱۳۵۸).