Abstract:
ابستگی افراطی به فرهنگ نیاکان که در جامعهشناسی به قومگرایی تعبیر میشود، یک واقعیت اجتماعی فرازمانی است و مختص عصر انبیاء علیهم السّلام نبوده و اکنون نیز در قالب گرایشهای افراطی اسلامی: طالبان، داعش، بوکوحرام، جبهه النصره و گروه صحابه پدیدار شده است. با توجه به اینکه انبیاء در خط مقدم مبارزه با این تفکر قرار داشتهاند، بازخوانی روشهای آنها در جهت کنترل و اصلاح این پدیده از متن قرآن کریم، برای رهبران و فرهنگیان امروز جوامع اسلامی، ضرورت پیدا خواهد کرد. از جمله نتایج مقاله حاضر آن است که انبیاء علیهم السّلام در تقابل با این تفکر ناسالم اجتماعی، روشهای فرهنگی زیر را به کاربردهاند: تلاش در تغییر نگرش قومگرایان، رشد عقلانیت و بارورسازی اندیشه و خرد و ارائه تحلیل جامع از حالات روحی و روانی اکثریت مردم و نقد آنها.
Extreme dependence on ancestral culture, which is interpreted as ethnocentrism in sociology, is an enduring social reality and is not specific to the age of the prophets. This phenomenon has now appeared in the form of Islamic extremist groups such as: Taliban, ISIS, Boko Haram, Jabhat al-Nusra and the Group of Companions. Given that the prophets were at the forefront of the fight against this thinking, it will be necessary for the leaders and educators of todaychr('39')s Islamic societies to reevaluate their methods to control and correct this phenomenon from the text of the Holy Qurchr('39')an. Part of the conclusion the author has drawn is that the prophets, in contrast to this harmful social attitude, have used the following cultural methods: trying to change the attitude of ethnocentrists, developing rationality and thoughtfulness, and providing a comprehensive critical analysis of the majority of people’s mental states.
Machine summary:
از جمله نتايج مقاله حاضر آن است که انبياء^ در تقابل با اين تفکر ناسالم اجتماعي، روشهاي فرهنگي زير را به کاربردهاند: تلاش در تغيير نگرش قومگرايان، رشد عقلانيت و بارورسازي انديشه و خرد و ارائه تحليل جامع از حالات روحي و رواني اکثريت مردم و نقد آنها.
«وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (بقره / 170) و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پيروي کنيد»؛ ميگويند: «نه، بلکه از چيزي که پدران خود را بر آن يافته ايم، پيروي ميکنيم».
از اين آيه استفاده ميشود که از يکسو ميان رسول خدا| و پيروانش، رابطه خاصي وجود دارد که سبب شده اوصافي مانند: دعوت به توحيد، تنزيه خداوند و دوري از شرک، با واو عطف در مورد آنها، توسعه داده شود.
(ميبدي، 1371: 5 / 148) گروهي که تبعيت غيرعالمانه از رسول خدا| دارند، ميان آنها و حضرت هيچوجه اشتراکي وجود ندارد؛ زيرا تبعيت ناآگاهانه ترفند شيطاني است که تابع را به جاي رساندن به هدايت، به گمراهي ميکشاند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ کلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ * کتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلي عَذابِ السَّعير؛ (حج / 3 و 4) و برخي از مردم در باره خدا بدون هيچ علمي مجادله ميکنند و از هر شيطان سرکشي پيروي مينمايند.
اين آيه در مورد مسيحيان نجران نازل شده که بهدليل تعصب شديد به فرهنگ خودي، به شخصيتپرستي روي آورده و الوهيت حضرت مسيح× را با تعبيراتي: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابنمَرْيَم؛ (مائده / 72) خدا همان مسيح پسر مريم است.