Abstract:
مابعدالطبیعه در شاهنامه، در یکی از چشماندازها، به شکل جدال نیروهای خیر (ایزدی) و نیروهای شر (اهریمنی) پدیدار شده است. از همین روست که در اغلب داستانهای شاهنامه ردّ پای یکی از این نیروها به شکلی آشکار دیده میشود. نیروهای اهریمنی، که موضوع بحث حاضر است، در شاهنامه عبارتند از: اهریمن، ابلیس، دیو، جادو (جادوگر) و اژدها. اغلب این پدیدهها با اتکا به نیروی مافوق بشری بضرورت میتوانند تغیر شکل داده و خود را به شکلی دیگر و عموما دلخواه (ازقبیل زن فریبا) دربیاورند و به فریب دادن و بیراه کردن شخصیتهای قصه بپردازند. همۀ این پدیدهها با همۀ قوت و قدرتی که دارند، سرانجام بردست پهلوانی، که بیبهره از نیروهای ایزدی و خیر نیست، از بین میروند و جهان، تا تظاهر بعدی این نیروها، در صلحی نسبی بسرمیبرد. نکتۀ قابل توجه این است که هرچه از آغاز شاهنامه بسمت بخشهای تاریخی (پایان شاهنامه) پیش میرویم، تغییری نسبتا مهم در نوع نیروهای اهریمنی بوجود میآید؛ مثلا در بخش تاریخی، برخلاف بخشهای اساطیری و پهلوانی، خبری از دیو و اهریمن و ابلیس نیست و اژدها، و بعضا جادوگر، نمایندۀ کامل نیروهای اهریمنی شده است.
Machine summary:
نيروهاي خير ازقبيل ســروش و ايزدان (و حتي پهلوانان و شــاهان نيک نهاد) در برابر نيروهاي شـــر از نوع اهريمن و ابليس و جادوگر و اژدها (و پهلوانان و شاهان بيدادگر) در سراسر شاهنامه ديده ميشوند؛ اين نيروها بترتيب وابسته ايزد و اهريمن هســـتند و ميتوان آنها را نيروها/پديده هاي ايزدي يا اهريمني لقب داد.
بــرآورد وارونــه ابــلــيــس بــنــد ي کي ژرف چـاهش بــه ره بر بکنــد ســــر تــازيــان مــهــتــر نــامــجــوي شــــب آمـد ســـوي بـاغ بنهـاد روي چــو آمــد بــه نــزديــک آن ژرف چــاه ي کايک نگون شـــد ســـر بخت شـــاه (ج ٤٧/١: ب ٩٥ به بعد) ب ) ابليس بار ديگر، پس از برآمدن ماران بر دوش ضــحاک، بصــورت پزشــکي به نزد وي ميرود و ميگويد براي دفع آن ماران بايد مغز جوانان را به خوردشان دهند: بســــان بزشـــکي پس ابليس تفــت بــه فـرزانـگـي نـزد ضــــحــاک رفــت بـدو گـفــت کـيـن بـودنـي کــار بـود بـمــان تــا چــه گــردد، نــبــايــد درود خورش ســـاز و آرامشـــان ده به خورد نشــــايــد جز اين چــاره يي نيز کرد ب جز مغز مردم مــده شــــان خورش مگر خود ب ميرنــد ازاين پرورش (ج ٥٠/١: ب ٤-١٦١) ج ) در داســتان کيکاوس ديوي در هيئت نوازنده اي چيره دســت بر وي آشــکار ميشــود و از زيباييهاي مازندران تعريف ميکند و او راميفريبد تا به جنگ با ديوان مازندران برود و آنجا را تصرف کند: چــو رامشــــگــري ديــو زي پــرده دار بيــامــد کــه خواهــد بر شــــاه بــار چ نين گفــت کز شـــهر مــازنــدران يـکــي خــوش نــوازم ز رامشــــگـران ...