Abstract:
هدف: هدف از انجام این پژوهش، تببین مبانی انسانشناختی پارادایمهای رایج در علوم انسانی غربی و پاسخ به این پرسش بود که آیا روششناسی علوم انسانی غربی متأثر از مبانی انسانشناختی آن است یا خیر. روش: تحقیق حاضراز نوع توصیفی- تحلیلی و مطالب آن با روش کتابخانهای گردآوری شده است. یافتهها: انسان به عنوان موضوع علوم انسانی و انسانشناسی به مثابة یکی از پشتوانهها و مبانی نظری علم، نقشی اساسی در فرایند تولید علم دارد. تنوع تعریف و تلقیهای گوناگون از انسان، تأثیر زیادی بر حوزۀ معرفتشناسی، بهویژه در مباحث روششناسی و روشهای تحقیق در علوم انسانی دارد؛ به گونهای که پارادایم معیّنی در حوزۀ علوم انسانی میتواند متأثر از ایدهای خاص در باب ماهیت انسان باشد. برای مثال، تلقی شیءانگارانه و تصور مکانیکی از انسان و بالطبع گزینش روشهای کمّی در رویکرد اثباتی و تعریف انسان به موجودی آزاد، معناساز و خلاق و اتخاذ روشهای کیفی در رویکرد تفسیری، معلول همین تفاوت نگرش به انسان است. نتیجهگیری: روششناسی علوم انسانی به نحو اجتنابناپذیری متأثر از مبانی و پیشفرضهای انسانشناختی آن است؛ به گونهای که تغییر در نوع نگرش به انسان میتواند روششناسی و به تبع آن، به دلیل تأثیر عمیق روششناسی، ماهیت علوم انسانی را متحول سازد.
Objectives: The present article aims to investigate the principles of anthropology of the west humanities and its methodological requirements in the west. Method: This study has been carried out by descriptive –analytic method. Results: Human ,as the subject of humanities and anthropology and one of the theoretical support and theoretical principles of science , plays the main role in forming knowledge ( cognition). Different definitions and perceptions of human significantly affect epistemology field ,especially the theoretical field of methodology and research methods of humanities so that any paradigm is likely to be affected by special idea about human nature. For example, considering human as an object and mechanical perception of human , selecting quantitative methods in demonstrable approach , defining human as free and creative being and selecting qualitative way in interpretive approach are caused by this variety in attitude to human. Conclusion: The authors of the survey conclude that human sciences methodology is affected by principles and prehypothesis of anthropology; in a way that a change in human views may lead to change in methodology and consequently in human sciences.
Machine summary:
از اين رو، با توجه به اهميت و تأثير مباني انسانشناختي، ميتوان برايند روششناختي پارادايم هاي رايج در علوم انساني را شناسايي کرد و با تغيير در نوع نگرش به انسان - با جايگزيني مباني انسانشناختي ديني به جاي سکولار - به عنوان موضوع علوم انساني در منابع معرفتي شناخت و به تبع روش تحقيق در علوم انساني بازبيني و بازنگري کرد.
که از شاخه هاي انسانشناسي و در عرض علوم انساني قرار دارند و ابعاد مختلف زندگي جسماني، تاريخي، اجتماعي و فرهنگي انسان را با روشهاي علمي و تجربي بررسي ميکنند، نيست ؛ بلکه منظور از آن، شناخت ابعاد وجودي انسان، شناخت طبيعت ، استعدادها و –––––––––––––––––––––––––––––––––––––––– 1.
بديهي است انسانشناسي به اين معنا نه تنها در عرض علوم انساني نيست ، بلکه در طول آن و مادر آنها محسوب ميشود و بدون آگاهي از آن، پرداختن به هر يک از رشته هاي علوم انساني، غير منطقي بوده و تحقيق و پژوهش دربارة آن را دچار مشکلات بزرگ خواهد کرد.
بنابر اين ، در تعريف نگارنده از علوم انساني با در نظر گرفتن اين سه عنصر ميتوان گفت : علوم انساني، منظومۀ وسيعي از اصول و مسائلي است که انسان به عنوان موضوع کلي در مرکز آن قرار دارد.
(بليکي، ١٣٩١: ٧٢) اين پارادايم بر شيءوارگي و طبيعت گرايي(ليتل ، ١٣٧٣: ٣٧٤) استوار است و معتقد است انسان و جامعه را ميتوان به روش علم طبيعي مطالعه کرد تا از اين راه علوم اجتماعي يا انساني را از وضع غير رضايت بخش و آلودگي به متافيزيک ، دين و ارزشهاي اخلاقي رهايي بخشيد.
The Philosophy of Research Method in Human Sciences.