Abstract:
جریان فکری اگزیستانسیالیسم از مغالطات مهمی رنج می برد؛ مغالطه موضوعی و اخذ عرضی به جای ذاتی یا اصالت بخشیدن به عمل به جای عامل، مغالطه روشی و بکارگیری تمثیل واستقراء ناقص ظنی به جای قیاس و استقراء تام یقینی و مغالطه هدفی و خلط هدف با وسیله. جریان اگزیستانسیالیسم به دلیل نفوذش در عالمان و اندیشمندان علوم انسانی، آنها را تحت تاثیر خود قرار داد و سبب شد عالمان علوم انسانی از این دریچه به فکر، اندیشه و انتخابهای انسان بنگرند. حاصل این فرایند آن شد که علوم انسانی که تدوین مییافتند تا به ابعاد اجتماعی انسان توجه کنند و به آنها برسند و جامعه را به نحو صحیح اداره کنند، از این هدف باز ماندند. به عنوان مثال روانشناسی وجود گرا متاثر از اندیشمندان اگزیستانسیالیسم، آنها که انسان را محدود به یک تجربه عملی و یک حیوان محدود دنیوی دانستد، با غفلت از سرشت و طبیعت فراحیوانی انسان و نادیده گرفتن میدان وسیعی از خصوصیات مشترک، غیراکتسابی و زوالناپذیر انسان مانند ادراکات، گرایشات و توانشهای ویژه، نتوانستند دریابند که این ویژگیهای زوالناپذیر از تجربه زیسته قابل اسخراج نیست و نیازمند درک عقلانی و درک این حقیقت اند که انسان از دو بعد جسمانی و روحانی تشکیل یافته است.مقاله حاضر بروش توصیفی تحلیلی، ضمن ارائه تعریف قابل دفاعی از علوم انسانی، تاثیر اشتباهات و مغالطات این جریان فکری را در موضوع، روش و هدف علوم انسانی ارزیابی خواهد کرد.
The Impact of the Sophistries (fallacies) of Existentialism on the Human Sciences Mental course of existentialism suffers from remarkable fallacies; Fallacies regarding the subject matter of the human sciences, such as taking accidental instead of essential and giving authenticity to the act instead of actor; methodological fallacy or fallacies regarding the methodology of the human sciences, such as employing the presumptive allegory and imperfect induction instead of surly analogy and perfect induction and object base (aiming) fallacy and to mixing target with means; mixing supreme, final perfection with free will which is mediatory perfection.Since the course of existentialism have influenced on learned and thinkers of human sciences, this caused them to look to thoughts, reflections and selections of men through this site. The output and product of this process was that, the human sciences which were going to collect and complete human sciences unless managing and directing correctly and properly the society, they are hindered or detained from this target. As an example, influenced by existentialists’ thinkers, who limited man to a practical experience or and look at man as limited worldly animal, existential psychology neglecting beyond animal nature of man and ignoring wide unacquired and eternal common characteristics of human beings such as perceptions, tendencies and special capacities, couldn’t understand that eternal characteristics of man aren’t extracted from living experience and is in an argent need to an intellectual understanding and comprehending that human being is constructed of two dimensions, a physical one as well as spiritual one. The present paper, participating descriptive and analytic method, while presenting an acceptable definition of human sciences will evaluate the influences of fallacies on subject, method and target of human sciences.
Machine summary:
به عنوان مثال روانشناسـی وجـود گـرا متـاثر از اندیشمندان اگزیستانسیالیسم ، آنها که انسان را محدود به یک تجربه عملـی و یـک حیـوان محدود دنیوی دانستد، با غفلت از سرشـت و طبیعـت فراحیـوانی انسـان و نادیـده گـرفتن میدان وسیعی از خصوصیات مشترک، غیراکتسـابی و زوال ناپـذیر انسـان ماننـد ادراکـات ، گرایشات و توانشهای ویژه ، نتوانستند دریابند که این ویژگیهای زوال ناپذیر از تجربه زیسـته قابل اسخراج نیست و نیازمند درک عقلانی و درک این حقیقت اند کـه انسـان از دو بعـد جسمانی و روحانی تشکیل یافته است .
فردریـک کاپلسـتون در فلسـفه معاصر، محمودنوالی در فلسفه های اگزیستانس و اگزیستانسیالیسم تطبیقـی، ژان پـل سـارتر در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، مرتضی مطهری در انسان کامل ، علی صـفائی حـائری در روش نقد: نقد مکتبها: آرمان تکامل و نقد اگزیستانسیالیسـم و بـالاخر شکرشـکن و دیگـران در کتاب مکتبهای روانشناسی و نقـد آن جلـد دوم انتقـاداتی را وارد دانسـته و بـه بسـط ان پرداخته اند.
همان گونـه که گذشت ، اگزیستانسیالیسم جوهر و حقیقت انسان و ارزش ارزش هـا و مـادر ارزش هـای انسان را در آزادی و اختیار خلاصه میکند، و بر ایـن بـاور اسـت کـه اگـر انسـان بخواهـد نگهبان انسانیت خود باشد که انسانیتش محو و مسخ نشود باید آزادی خـود را حفـظ کنـد؛ زیرا آزادی و انتخاب نقش محوری در شـکل گیـری هویـت انسـانی دارد.
بـه عبـارت دیگر، هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان برای رسیدن به کمالات خود نیازمنـد آزادی و اختیار است ، و اساسا شرط رسیدن به کمـالات انسـانی، آزادی و اختیـار اسـت .