Abstract:
اسپینوزا درکتاب «اخلاق»، برای تبیین حیات عقلانی انسان و چگونگی اختیار آدمی، پای قانون صیانت ذات را به میان میآورد. به موجب این قانون «هر شی از این حیث که در خود هست میکوشد تا هستیاش را حفظ کند.» اهمیت این قانون در شکل دادن به نظام اخلاقی و وصول به غایتِ «سعادت انسانی»-که مقصود اصلی اسپینوزا از تلاش فلسفی اوست-روشن میشود. مفاهیمی نظیرآزادی اراده، اختیار، سعادت و فضیلت، مبتنی بر صیانت ذات؛ تبیین نویی پیدا میکنند. در طرف دیگر علامه طباطبایی با طرح نظریه فطرت، اساس نظریه اجتماعی خود را پیریزی میکند ودر ادامه روش زندگی برآمده از فطرت یا همان دین فطری را مبتنی بر «ساختمان وجودی» ویژه آدمی میداند که انسان باعمل به مقتضای دین فطری در پرتو زندگی عقلانی به حیات طیبه میرسد و نهایتاً در این نظریه مفهوم اختیار و آزادی انسان، مبتنی بر فطرت معنای تازهای مییابد. در این مقاله سعی شده تا با نگاهی تحلیلی-تطبیقی به بررسی نظرگاه دو فیلسوف و رهیافتهای مشترک و متفاوت آنها در عرصه آثار و نتایج دو سنت فلسفی پرداخته شود.
In his book "Ethics", Spinoza uses the law of self-preservation to explain the intellectual life of man and his freedom of choice. According to this law, "everything has in itself a striving to preserve its existence." The importance of this law becomes clear in shaping the moral system and achieving the ultimate goal of "human happiness", which is Spinoza's main purpose of his philosophical endeavor. Based on the theory of self-preservation, concepts such as freedom of will, free choice, happiness and virtue find new explanations. On the other side, Allamah Tabatabaei establishes his social theory by proposing the theory of Fitrah (human nature), and then considers the way of life derived from Fitrah or the Fitri (natural) religion based on the special "existential structure" of human. By acting in accordance with natural religion and in the light of intellectual life, the human will reach the good life. Finally, the concept of human choice and freedom finds a new meaning based on Fitrah in this theory. In this article, with an analytical-comparative method, an attempt has been made to examine the views of the two philosophers and their common and different approaches in terms of the results of the two philosophical traditions.
Machine summary:
(١٣:h P١٢ Fordh) بنابراین آزاد بودن یعنی طبق اقتضای ذات عمل کردن و از آن جا که اسپینوزا ذات انسان را عقل وی میداند آزادی را به هدایت انسان توسط عقلش تعریف میکند زیرا در این حال او به واسطه عقلش به افعالش موجب شده است (اسپینوزا، ۲۱۷)، و در مقابل بندگی را «ناتوانی انسان در تسلط به عواطف خود»، می داند زیرا «کسی که تحت سلطه عواطف خویش است مالک خود نیست » (همان ) چون بیشتر انسان ها توسط امیال خود بدون هدایت عقل ، هدایت میشوند، لذا آنها بندگانیاند که اسیر عواطف خویشند و هر مقدار که تحت تأثیر عواطف باشند، در خود نبوده و مالک خویشتن نیستند.
از همین جا مبادی تشکیل مدینه در فلسفه اسپینوزا خود را آشکار میکند و ضرورت زندگی اجتماعی انسان ، از دل نظریه اخلاقی «فرد گرایی عقلانی» وی، استنباط میشود زیرا براساس صیانت ذات «هر انسانی میبایستبه دنبال منافع خود باشد و همین میل است که کوشش موجود را به حفظ خود؛ مرتبط میسازد.
بنابراین زیستن طبق قانون فطرت و در پرتو هدایت دین فطری ، مستلزم دستیابی به حیات طیبه یا همان زندگانی انسانی است و از آنجا که این زندگانی، ملازم با شکوفاشدن عقل و سلطنت او بر مملکت وجودی انسان و در نتیجه «آزادی انسان » از اسارت تعلقات و عواطف و هوس هاست ، در واقع همان دستیابی به زندگانی آزاد است (طباطبایی، المیزان ، ۵/ ۲۷۰-۲۶۷) o٢٣ اختیار و آزادی گفتیم که در سنت های فلسفی غرب و مکاتب کلامی غالبا «اختیار» را به تساوی فاعل نسبت به فعل و ترک معنا میکنند.