Abstract:
In the preface to his Critique of Pure Reason, Kant characterizes his own critical metaphysics as the main opponent of dogmatism, which inevitably results in the assertion of conflicting dogmas especially about the existence of God, the freedom of the will and the immortality of the soul. Simultaneously, Kant subtly distinguishes his critical philosophy from three other stances opposing dogmatism: the skepticism of Descartes and Hume, the empiricism of John Lock, and the indifferentism of thinkers who, without rejecting metaphysical assertions, refute any attempt to argue for them systematically and rigorously. Refusing indifferentism, Kant somehow admits a commonsensical view similar to that of indifferentism regarding principal issues of metaphysics. Touching very briefly on Kant’s view, the paper examines Nietzschechr('39')s take on especially the issue of the existence of the Christian God. Defending a kind of stance similar to skepticism or even, in some aspects, to indifferentism, Nietzsche’s chief endeavor is to look at the issue from the different perspectives of genealogical and axiological critiques in order to pave the way for an entire overlooking the issue. In this respect, such an endeavor results in a stance contrary to Kant’s commonsensical position, ending up in Nietzsche’s talk of the Death of God and the Death of the True World.
کانت، در پیشگفتار بر وی راست نخست نقد عقل محض، موضع نقادانه متافیزی کی خود را
معارض اصلی جزم باوری، یعنی باور جزمی و بدون بررسی نقادانه قا وی عقلی به حقایق متافیزی کی
ازجمله وجود خداوند میداند. درعینحال به نظر وی، فلسفه نقادانه را باید با ظرافت از سه موضع
دیگری که در برابر جز مباوری قرار میگیرند نیز متمایز ساخت: این سه موضع، عبار تاند از شکاکیت
از نوع دکار تی و هیومی، تجربه گار یی از نوع جان لاکی و مکتب بیتفاوتی، که منکر هر گونه تلاش
بار ی ارايه پاسخهای متافیزی کی نظا م مند به پرسشهای فلسفی است. کانت درعین حال رد این موضع
در علم، در مورد سه مسيله اصلی متافیزی ک یعنی خداوند، ازادی اراده و نامیار یی نفس، موضع عرف
عامیی مشابه موضع اصحاب این مکتب در پیش میگیرد. مقالا حاضر ضمن تقریر مختصری از نظر
کانت دربارا این پنج موضع فلسفی، بهطور خاص به بررسی موضع نیچه درباره یک مسيله متافیزی ک،
مسليه وجود خداوند میپرداز د و نشان میدهد که نیچه با دفاع از نوعی شکاک یت و گاه نوعی مکتب
بیتفاوتی نسبت به مسيله خداوند سعی میکند از چشماندازهای دیگری، ازجمله نقد تبارشناسانه و
نقد ارز ششناسانه به معنای خ اص نیچهای، سر از موضعی یک سهر مخالف موضع عر فعامی کانتی
خدا»، دراورد و از مرگ جهانحقیقی و مرگ خداوند سخن بگوید. بر وفق استدلال من در این مقاله
نه به معنا ی انکار وجود هستومندی متافیزی کی، بلکه بیانگر راهبرد استدلالی نیچه در «مرده است
مواجهه با این مسيله در سه گام 1) قبول موضع کانتی در دیالکتیک استعلا یی، 2) ورود به موضع
لاادریگری یا شکاک یت و درنهای ت 3) گام برداشتن فراسوی این موضع براساس چشماندازهای
غیرمتافیزی ک ی و غیرفلسفی به معنا ی سنتی ان است.