Abstract:
ازجمله نکات مشترک زیباییشناسی هیوم و کانت، ذهنیبودن آن است که با قوۀ ذوق ادراک میشود؛ اما در بررسی نظر آنها نوعی پارادوکس یا تعارض مشاهده میشود. بدینصورت که ازسویی احکام ذوق ذهنی، شخصی و وابسته به سلیقۀ فرد هستند و میتوان گفت ادراک هر کسی معتبر است. ازسوی دیگر، فهم مشترکی از احکام آن در میان مردم وجود دارد و همگان تا حد زیادی در خصوص زیبایی یا زشتی توافق دارند؛ بنابراین، تمامی احکام ذوق کلیاند؛ درحالیکه هیوم میکوشد با توسل به روش تجربی خود، با استفاده از احساس داوران راستین بهعنوانِ معیار ذوق، این تعارض را برطرف کند، کانت با استفاده از آموزۀ فلسفه خود، یعنی ایدئالیسم استعلایی و توسل به مبنای فوقمحسوس راهحلی برای این تعارض ارائه میدهد. این پژوهش درصدد است ضمن بررسی این تعارض و راهحل آن ازنظر هر دو فیلسوف، نشان دهد کانت در نظریۀ تعارض ذوق خود متأثر از هیوم است.
The aesthetics of Hume and Kant are subjectivist; i.e. beauty is perceived by the faculty of taste, but by exploring their subjectivist approaches it will be showed that there is an antinomy in them. On the one hand, judgments of taste are individual and dependent on one's tact. Thus, it can be said that everyone's sentiment is valid. On the other hand, people have a common understanding of their judgments and, from this, all people have the same opinion about Beauty and deformity. Therefore, judgments of taste are universal. While Hume tries to solution this antinomy based on his empirical method, as well as by appealing to the sentiments of true judges as a standard of taste, Kant appeals to his transcendental idealism as well as the meta- phenomenal basis. This article is aimed to explore this antinomy and its solution from the point of view of both of these philosophers. Also, we try to show that Kant is influenced by Hume in his theory of antinomy of taste.
Machine summary:
ازسوی دیگر، فهم مشترکی از احکام آن در میان مردم وجود دارد و همگان تا حد زیادی در خصوص زیبایی یا زشتی توافق دارند؛ بنابراین، تمامی احکام ذوق کلیاند؛ درحالیکه هیوم میکوشد با توسل به روش تجربی خود، با استفاده از احساس داوران راستین بهعنوانِ معیار ذوق، این تعارض را برطرف کند، کانت با استفاده از آموزۀ فلسفه خود، یعنی ایدئالیسم استعلایی و توسل به مبنای فوقمحسوس راهحلی برای این تعارض ارائه میدهد.
عقل انسان گرایشی طبیعی دارد که براساسِ آن، در نگاه نخست تنوع ذوقها را معتبر میداند و درواقع، انواع ذوقْ سند انکارناپذیری را فراهم میآورد که بهموجبِ آن، احکام مربوط به امر زیبا را میتوان به موضوعاتی فروکاست که افراد آنها را دوست دارند و این نتیجه برایشان معتبر است؛ بنابراین، این نتیجه حاصل میشود که معیاری کلی برای ذوق وجود ندارد.
اساساً خوشایند و برخی دیگر ناخوشایندند» (همان: 21)؛ بنابراین، طبق نظر هیوم اصول کلی ذوق فقط تا جایی دارای مبنای درست هستند که «مطابق با تجربۀ مشترک ما از لذت و ألم باشند» (Kalar, 2006: 48)؛ اما اگر درواقع چنین ابزار مهمی برای تشخیص وجود دارد، پس تعدد قضاوتهای مختلف ذوقها ناشی از چیست؟ هیوم پاسخی دارد: «اگر این صور و ویژگیها در هر مصداق خاصی تأثیر خود را از دست میدهند، این ناکامی بهسببِ وجود برخی از نقصها در اندامهاست» (هیوم، 1387: 22).
ازسوی دیگر، بهباورِ کانت، کافی نیست بگوییم زیبایی لذت بیواسطهای در ما به وجود میآورد؛ بلکه احکام ذوق کلیت دارند: «در حکم ذوقی موافقت به هرکسی نسبت داده میشود و کسی که اظهار میکند چیزی زیباست، میخواهد دیگران نیز شیء مدنظر را قبول داشته باشند و اظهار کنند که آن زیباست» (Kant, 2000: 121).