Abstract:
اغلب، نام هوسرل و هایدگر را آنچنان با هم میآورند که گویی آنها متفکرانی هستند با اختلافات جزئی که به موضوعی مشترک پرداختهاند و در یک شهر تدریس کردهاند و یکی اندیشههای دیگری را بهطور مستمر و بر وفق رأی دیگری ادامه داده است. این توصیف گرچه مطابق با آن چیزی است که هوسرل زمانی دربارۀ هایدگر آرزویش را داشت، با واقعیات تاریخی جور درنمیآید. در این پژوهش سعی شده است وجوه افتراق پدیدارشناسی هایدگر و هوسرل با استناد به درسگفتارهای اولیة هایدگر توضیح داده شود. بهطورِ خلاصه، هایدگر چندین ایراد به پدیدارشناسی هوسرل وارد میکند: 1) ایراد نخست این است که هوسرل آزمون زیستة عالم محیط را نادیده میگیرد؛ 2) ایراد دیگر هایدگر به هوسرل این است که او میپندارد میتواند خود را از تمامی تعلقات و ارتباطات به فرادهش (سنّت) فکری آزاد کند؛ 3) هایدگر با طرح «هرمنویتیک واقعبودگی»، با تلقی هوسرل از پدیدارشناسی درمیافتد و پدیدارشناسی را علم سرآغازینی مقدم بر نظریه تعریف میکند؛ و بالاخره باید به تفاوت برداشت هایدگر از مفهوم حیث التفاتی که او آن را پروا میخواند با آنچه هوسرل از آن مراد میکند، یعنی درککردن چیزها اشاره کرد.
Husserl and Heidegger are often referred to as if they were thinkers with minor differences who dealt with a common theme and taught in one city, and one continued the ideas of the other continuously and according to the opinion of the other. This description, while consistent with what Husserl once dreamed of Heidegger, does not fit the historical facts. In this article, I have tried to explain the differences between Heidegger's and Husserl's phenomenology by referring to Heidegger's early lectures. In short, Heidegger introduces several objections to Husserl's phenomenology: 1) The first objection is that Husserl ignores the lived experience of the environment; 2) Heidegger's other objection to Husserl is that Husserl thinks he can free his philosophy from all relations to tradition; 3) With the conception of "hermeneutics of facticity", Heidegger challenges Husserl's understanding of phenomenology and defines phenomenology as the primordial science prior to theory; Finally, it is necessary to point out the difference between Heidegger's conception of intentionality, which he calls care (Sorge) and what Husserl defines as the perception of things.
Machine summary:
بهطورِ خلاصه، هایدگر چندین ایراد به پدیدارشناسی هوسرل وارد میکند: 1) ایراد نخست این است که هوسرل آزمون زیستة عالم محیط را نادیده میگیرد؛ 2) ایراد دیگر هایدگر به هوسرل این است که او میپندارد میتواند خود را از تمامی تعلقات و ارتباطات به فرادهش (سنّت) فکری آزاد کند؛ 3) هایدگر با طرح «هرمنویتیک واقعبودگی»، با تلقی هوسرل از پدیدارشناسی درمیافتد و پدیدارشناسی را علم سرآغازینی مقدم بر نظریه تعریف میکند؛ و بالاخره باید به تفاوت برداشت هایدگر از مفهوم حیث التفاتی که او آن را پروا میخواند با آنچه هوسرل از آن مراد میکند، یعنی درککردن چیزها اشاره کرد.
بدینسان کارِ برچیدن پدیدارشناختی نقادانه به این پیشفهمی گره خورده است و نمیتواند خود درنهایت تعیینکننده و ناب و بکر باشد؛ بلکه موکول به تجربههای بنیادین فلسفی انجامگرفته در آن وضع واقع انسان است؛ ازاینرو، هایدگر چنین برچینی پدیدارشناختی را «یک رکن بنیادین موضعِ پدیدارشناختی» میشمرد؛ مشروط بر اینکه فلسفه نیز بهعنوان «یک رکن تجربۀ واقع زندگی» فهم شود (Heidegger, 1993: 53).
هایدگر فهم محرکهای معنایی هریک از آزمونهای زیسته را پیش از این، در سال 1919، درتقابل با تلقی پدیدارشناختی هوسرل از دیدن و شهود به کار گرفته بود؛ زیرا محرکها را آنگونه که هایدگر فهم میکند، نمیتوان بهنحو ذاتی (ایدتیک) مشاهده کرد؛ بلکه معنای آنها را بهطور هرمنویتیکی، تنها در این میتوان یافت که ببینیم چگونه آنها در سلسلۀ بههمبستۀ ارجاع معانی به یکدیگر به بیان درمیآیند؛ بنابراین، وظیفهای که علم سرآغازینی فلسفی بهعنوان علمی (فهمکننده) به عهده میگیرد، فهم زندگی واقعیتاریخی است؛ پیش از آنکه به اجزای مقومش تجزیه شود (Heidegger, 1987: 117).