Abstract:
قضایای معدوله از جمله قضایایی هستند که در منطق ارسطو مطرح شده و در ترجمه ابن حنین با نام قضایای «غیر محصله» از منطق ارسطو به منطق دانان مسلمان انتقال یافته است. در ترجمه او این قضایا با نام «تقابل درقضایای دارای موضوعات محصله و غیرمحصله» آمده است. غیر از تعریف این قضایا و تقسیم قضایا بر اساس عدول و تحصیل، تقابل قضایا به عنوان یکی از احکام قضایا مطرح بوده است که مربع تقابل نامیده شده است. قضایای دارای موضوعات غیرمحصله مربع تقابل ندارند؛ چراکه با سلب اشتباه نمی شوند. اما قضایای دارای موضوعات محصله، به اعتبار محمول خود که ممکن است به دو گونه محصل و غیرمحصل باشند، در دو حالت سلب و ایجاب در شکل چهارضلعی قرار گرفته و روابط آنها در عرض، طول و قطر این مربع بررسی شده تا معدول از سلب تمییز داده شود. اختلاف منطق دانان در معنای غیرمحصل و معدول، باعث تغییر در شکل و مناسبات این مربع شد. پیرو این تغییر، سیر تکاملی در این مربع، از شکل چهارضلعی تا مکعب اتفاق افتاد که دربردارنده تحول در نهان و معنای آن بود. بدین ترتیب با مقایسه آرای منطق دانان، بیان خواهد شد، چرا و چگونه ارسطو به این مربع شکل داد، فارابی بدان نظم و ابن سینا آن را وسعت و عمق بخشید.
Modified propositions are among the propositions raised in Aristotle's logic and transferred from Aristotle’s logic to Muslim logicians through Ibn Honain’s translation. In his translation, he has referred to these propositions as "opposition in propositions with actualized and non-actualized subjects". Apart from defining these propositions and dividing them according to their revocation and actualization, the opposition of propositions has been raised as one of the judgments of the propositions called the square of opposition. Propositions with non-actualized subjects do not have a square of opposition, because they are not mistaken for negation. But the propositions with actualized subjects, which may be actualized or non-actualized because of their predicate, in the two states of negation and affirmation, have a quadrilateral or square form, and their relationships are examined in the width, length, and diameter of square so that the modified is distinguished from negation. The disagreement of the logicians in the meaning of non-actualized and modified caused a change in the shape and relationships of this square. Following this change, this square evolved from the quadrilateral to the cubic form, which involved a change in its inner aspects and meaning. Thus, by comparing the views of logicians, it will be explained why and how Aristotle shaped this square; Farabi put it in order and Ibn Sina expanded and deepened it.
Machine summary:
اما قضاياي داراي موضوعات محصّله، به اعتبار محمول خود که ممکن است به دو گونه محصّل و غيرمحصّل باشند، در دو حالت سلب و ايجاب در شکل چهارضلعي قرار گرفته و روابط آنها در عرض، طول و قطر اين مربع بررسي شده تا معدول از سلب تمييز داده شود.
اما قضايايي که در طول مربع قرار دارند، چنانکه در تفاوت معدوله با سالبه نيز گذشت، در صدق تلازم دارند؛ زيرا از ديدگاه فارابي سلب در صدق، اعم از غيرمحصّله يا معدوله است که اين مناسبت در جدول پايين با پيکان يکطرفه، از اخص رو به اعم نشان داده شده است که ابتداي آنها از موجبهها آغاز ميشود (که در صدق اخص از سالبهها هستند) و نوک پيکانها رو به سالبههاست (که در صدق اعم از موجبهها هستند): (به تصوير صفحه مراجعه شود) مطابق آنچه در شکل بالاست، سالبه عدميه «زيد جاهل نيست» در صدق از موجبه بسيطه «زيد عالم است»، بيشتر صدق ميکند؛ يعني «جاهل نيست»، هم در دوران بزرگسالي که ملکه عالم بودن هست، صادق است، و آن موردي است که زيد عالم نيست، و هم در حالت کودکي که اساساً زيد ملکه عالم بودن را ندارد.
سالبه بسيطه «زيد عالم نيست» با سالبه عدميه «زيد جاهل نيست»؛ اگر يکي کاذب باشد، ديگري ضرورتاً صادق نيست و متضاد در مادۀ ممکنهاند (منظور از ماده ممکنه، اختلافي است که اين قضايا در ضمن مادۀ وجوب و امکان و امتناع و نسبت موضوعشان که سالبه به انتفاء موضوع است، دارند) و اگر موضوع هردو سالبه غيرموجود باشد (يعني زيد وجود نداشته باشد) با هم صدق ميکنند؛ زيرا دو سالبه عدميه و معدوله متساوي هستند.