Abstract:
اگرچه ابن سینا در آثار خود، برخی مباحث معرفت شناختی همچون تعریف و ابزار ادراک، علم حصولی و علم حضوری را به صورت مستقیم، هرچند پراکنده، مطرح کرده است؛ اما بخش مهمی از نظریه شناخت وی در منطق شفا و در ضمن نظریه برهان، قرار دارد. ابن سینا در نظریه برهان، پس از تعریف علم و یقین، رویکردی مبناگرایانه نسبت به توجیه اتخاذ کرده و به نقد دیدگاه های مخالف پرداخته است. وی در بیان امکان دستیابی به هدف علم (یقین دائمی زوال ناپذیر) نظریه ای علی بیان کرده است که در این مقاله « نظریه علی شناخت ابن سینا» نامیده شده است؛ نظریه ای که تقریر برون گرایانه آن در معرفت شناسی معاصر به نام آلوین گلدمن، شناخته شده است.
Ibn Sina has sometimes raised some epistemological issues such as the definition and means of perception, acquired knowledge, and intuitive knowledge in some parts of his works; however, an important part of his theory of knowledge, as a coherent theory in today's epistemology, is in Mantegh-e Shafa, and in the heart of his proof theory. In his proof theory, after defining knowledge and certainty with a linear approach to justification, Ibn Sina adopted a foundational approach to it and criticized the opposing views. In his statement on the possibility of achieving permanent undeniable certainty (which is the aim of science from the point of view of Ibn Sina), he put forward a causal theory that, in this paper, is called "Ibn Sina’s causal theory of knowledge". It is a theory that embraces both the extrospective and introspective approaches to epistemology, and an extrospective account of it is observed today in the ideas of an epistemicist called Alvin Goldman.
Machine summary:
ازآنجاکه ابنسينا در نظريه برهان، هم به تعريف علم و يقين، هم به توجيه و هم به راه رسيدن به معرفت و علم حقيقي، پرداخته است، آنچه در اين نوشتار از نظريه شناخت ابنسينا آورده خواهد شد، مباحثي در هر دو حوزه فرامعرفتشناسي و معرفتشناسي است.
بااينحال، رويکرد مقاله حاضر، رويکردي فرامعرفتشناسي است که قصد يافتن پاسخ پرسشهايي را درباره چگونگي تعريف علم و يقين نزد ابنسينا، چگونگي نگرش ابنسينا به توجيه و شناخت، و راههاي دستيابي به شناخت نزد او، دارد.
بر همين اساس، او تصديق حاصل از علم تصديقي را به سه گونه تقسيم کرده است: 1) تصديق داراي يقين دائم و غيرزائل ؛2) تصديق داراي شبهيقين؛ 3) تصديق اقناعي ظني: و کان کما أن التصديق علي مراتب؛ فمنه يقيني و يعتقد معه اعتقاد ثان ـ إما بالفعل و إما بالقوهًْ القريبهًْ من الفعل ـ أن المصدَّق به لا يمکن ألا يکون علي ما هو عليه إذا کان لا يمکن زوال هذا الاعتقاد فيه؛ و منه شبيه باليقين: و هو إما الذي يعتقد فيه اعتقاد واحد، و الاعتقاد الثاني الذي ذکرناه غير معتقد معه بالفعل و لا بالقوهًْ القريبهًْ من الفعل .
بر همين اساس ابنسينا با توجه به هدف برهان، که دستيابي به علم است، بهکارگيري مظنونات را در اين صناعت درست ندانسته و استفاده از «ظن» را در برخي قياسها (جدل و خطابه)، از آن جهت که در مظنونات نيز رأي و اعتقادي وجود دارد، درست دانسته است.