Abstract:
تمثیل گرایی فلسفی بر پایه اعتقاد به دوگانگی جهان ناسوت و لاهوت، صدور معقول در محسوس و نزول از وحدت به کثرت استوار است. این فلسفه که بر ماهیت دو بعدی تمثیل - روساخت روایی و ژرف ساخت فکری- مبتنی است، ساختاری دو وجهی به حکایت تمثیلی می بخشد که یکی نقش ممثل به داستانی و دیگری نقش ممثل فلسفی را برعهده دارد. درآثار مولانا- به خصوص مثنوی- نیز پیوند میان تمثیل گرایی فلسفی و ادبیات تمثیلی را در ساختار داستانی مثنوی مولانا می توان دید؛ پیوندی که در ادبیات غرب در ارتباط بین سمبولیزم غربی و ایده آلیسم افلاطونی دیده می شود.
در این جستار، ضمن مروری بر ریشه های تمثیل گرایی فلسفی، تجلی این فکر در جهان بینی و آثار مولانا مورد نگرش قرار خواهد گرفت و جلوه های این پیوند میان نظام فکری و بیان ادبی در ساختار داستانی مثنوی مولانا مورد بررسی قرار می گیرد، اشکال ساختاری ظهور این گرایش در قصص مثنوی در سه عنوان تعلیق گریزی، مثل گذاری و تفسیر تمثیلی، تحلیل خواهد شد.
Philosophical Allegoism is based on the belief in the duality of the earthly and spiritual worlds. This philosophy is based on the bi-dimensional nature of allegories: narrative surface structure and intellectual deep structure. It attributes a two-faceted structure to allegorical narration: one facet being narrative, the other philosophical. The link between philosophical allegoism can be seen in the narrative structure of Mathnawi. Such a link can be seen between western symbolism and Platonic idealism in western literature.Having a look at the roots of philosophical allegoism, the present article studies the manifestation of this thought in Mowlana's world view and works. The structural forms of the emergence of this attitude in Mathnawi parables will be analyzed under three titles: suspense avoidance, adage-setting, and allegorical interpretation.
Machine summary:
درآثــار مولانــا- بــه خصوص مثنوي - نيـز پيونـد ميـان تمثيـل گرايـي فلـسفي و ادبيـات تمثيلـي را در ساختار داستاني مثنوي مولانـا مـي تـوان ديـد؛ پيونـدي کـه در ادبيـات غـرب در ارتباط بين سمبوليزم غربي و ايده آليسم افلاطوني ديده مي شود در اين جستار، ضمن مروري بر ريشه هاي تمثيل گرايي فلسفي ، تجـي ايـن فکر در جهان بيني و آثار مولانا مورد نگرش قرار خواهد گرفت و جلـوه هـاي اين پيوند ميان نظام فکري و بيان ادبي در ساختار داستاني مثنـوي مولانـا مـورد بررسي قرار مي گيرد، اشکال ساختاري ظهور ايـن گـرايش در قـصص مثنـوي در سه عنوان تعليق گريزي ، مثل گذاري و تفسير تمثيلي ، تحليل خواهد شد واژه هاي کليدي : .
چنين ديدگاهي (مثال گرايي فلسفي )، همچون غرب ، در شرق نيز قطعا نـوع خاصـي از بيان ادبي را به دنبال دارد که جلوه گاه هنـري ايـن جهـان بينـي اسـت و در گـرايش صاحبان انديشه هاي عرفاني شرق - به ويژه مولوي - به تمثيل متبلور مـي شـود؛ گرايـشي که بيش از نمايش يک سبک روايي صـرف ، نماينـدة نظـام فکـري راوي داسـتان اسـت ؛ نظامي که قصه را به عنوان وجه محـسوس صـورث مثـالي حقيقـت دانـسته ، بـا منطقـي استعاري و به ياري نشانه ها، معرفت را از راوي به گيرندة پيام - مخاطب داستان - انتقـال مي دهد.