Abstract:
پیش از تدوین و نگارش سیره نبوی توسط ابن هشام (متوفای 206 یا 213ق) شماری از راویان شیعه یا منسوب به تشیع در دو سده نخست هجری، کمتر شناخته شده و روایات آنان به دست فراموشی سپرده شدهاست. از این رو نویسنده در این مقاله بر آنست تا پس از جستجو در منابع کهن، روایات مهم آنان را که غالبا به حوادث صدر اسلام و فضایل خاندان نبوت مربوط است، گزارش نماید. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مورخان و اخباریان برخی از این راویان بینام و نشان را شیعه و یا دارای گرایش شیعی دانستهاند. این مقاله بر اساس روش توصیفی تدوین شده و در آن سعی شده با حفظ بیطرفی علمی منابع کهن عربی مورد اعتماد و تأیید اهل سنت، کاوش شده و مورد استناد قرار گیرند و تنها در موارد ضروری به دیگر منابع روائی ارجاع داده شدهاست.
Before compilation and writing the Prophet life by Ibn-Hisham (dead 206 or 213 H), some of Shiites or attributed to Shiite narrators during the two first Hijri centuries were less known and their narrations have been forgotten. Thus, the writer in this article tries to search in old sources to report their important narrations which are mostly related to incidents of the beginning of Islam and the virtues of the Prophet family. Findings of this study indicate that historians and Akhbaris have reckoned some of these unknown narrators as Shiites or inclined to Shiite. This article has been written according to the descriptive method and has tried to investigate and cite old Arabic sources which are trusted by the Sunnies by maintaining scientific impartiality, and only in necessary cases, it has been cited to other narrative sources.
Machine summary:
با وجود اينکه برخي از بزرگان او را ضعيف مي دانستند (عقيلي ، ٤٦٤/٣؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ٣٠٢/٨) و ديگران وي را "گمراه و غير ثقه " مي شمردند، ولي بيشتر بزرگان امثال يحيي بن سعيد قطان (مزي ، ٣١٤/٢٣)، ابن سعد (الطبقات الکبري ، ٣٦٤/٦)، يحيي بن معين (تاريخ ، ٤٧٧/٢)، احمد (ابن مبرد حنبلي ، ١٢٧)، عجلي (٢٠٨/٢؛ مزي ، ٣١٢/٢٣)، وي را ثقه شمرده - اند و ابن حجر عسقلاني خلاصه گفته ها درباره تشيع و يا موثق بودن وي را چنين توضيح داده که او «صدوق بود و به تشيع منسوب شده است » (ابن حجر، تقريب التهذيب ، الترجمه ٥٤٤١).
نظر بزرگان درباره او متفاوت بود: برخي وي را ثقه و برخي ضعيف شمرده اند، از اين رو جمعي مثل يحيي بن معين (تاريخ ، ٣٤٠/٢)، ابوداود (عقيلي ، ٨٩/٣)، ابن شاهين (٢٤٣)، گفته اند که او بد نيست و جمعي ديگر وي را صدوق (ابن حجر، تقريب التهذيب ، الترجمه ٣٧٤١)، ثقه (ابن ابي حاتم ، ٣١/٦)، دانسته اند، ولي ابو نعيم فضل بن دکين گفته که از او دروغگوتر در کوفه نبود (ابن حبان ، المجروحين ، ١٥٩/٢؛ ذهبي ، ميزان الاعتدال ، ٥٣٣/٢؛ حلبي ، ٢٥٣) و ابن سعد گفته او «ضعيف » بود (ابن سعد، الطبقات الکبري ، ٣٦٦/٦) و ديگران به وي اوصاف ديگري داده اند (عقيلي ، ٨٨/٣ ؛ ابن حبان ، المجروحين ، ١٥٩/٢).